نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
خسرو و شيرين نظامي
تو از عشق من و من بي نيازي
به من بازي کني
در
عشقبازي
مزن شمشير بر شيرين مظلوم
ترا آن بس که بردي نيزه
در
روم
مرا از روي تو يک قبله
در
پيش
ترا قبله هزار از روي من بيش
ز دور اندازي مشکوي شاهم
که
در
زندان اين دير است چاهم
شوم
در
خانه غمناکي خويش
نگه دارم چو گوهر پاکي خويش
چو من با زخم خو کردم درين خار
نه مرهم باد
در
عالم نه گلزار
نخست آتش دهد چرخ آنگهي آب
به حال تشنگان
در
بين و درياب
تو
در
عشق من از مالي و جاهي
چه ديدي جز خداوندي و شاهي
چو بر من گنج قارون ميفشاندي
چو قارونم چرا
در
خاک ماندي
دل اينجا
در
کجا خواهم گشادن
تن اينجا سر کجا خواهم نهادن
وگرنه
در
دمه سوزم که ديدي
چنين روزي بدين روزم که ديدي
و گر چشمم کني سر پيش دارم
پس اين چشم دگر
در
پيش آرم
نه رندي بوده ام
در
عشق رويت
که طنبوري به دست آيم به کويت
جهانداور منم
در
کار سازي
جهاندار از کجا و عشق بازي
مرا
در
دل ز خسرو صد غبار است
ز شاهي بگذر آن ديگر شمار است
هنوزت
در
سر از شاهي غرور است
دريغا کاين غرور از عشق دور است
زنم چندان تظلم
در
زمانه
که هم تيري نشانم بر نشانه
چرا بايد که چون من سرو آزاد
بود
در
بند محنت مانده ناشاد
به هر
در
کز لب و دندان ببخشم
دلي بستانم و صد جان ببخشم
بهار انگشت کش شد
در
نکوئي
هر انگشتم و صد چون است گوئي
ز بس کاورده ام
در
چشم هانور
ز ترکان تنگ چشمي کرده ام دور
ز تنگي کس به چشمم
در
نيايد
کسي با تنگ چشمان بر نيايد
چه شورشها که من دارم درين سر
چه مسکينان که من کشتم بر اين
در
برو تا بر تو نگشايم به خون دست
که
در
گردن چنين خونم بسي هست
تو
در
آيينه ديدي صورت خويش
به چشم من دري صدبار ازان بيش
سهي سرو آن زمان شد
در
چمن سست
که سيمين نار تو بر نارون رست
قمر
در
نيکوي دل داده توست
شکر مولاي مولا زاده توست
به هر مجلس که شهدت خوان درارد
به صورتهاي مومين جان
در
آرد
بدين خوبي که رويت رشک ما هست
مبين
در
خود که خودبيني گناهست
مريز آخر چو بر من پادشاهي
بدين سان خون من
در
بي گناهي
به شيريني صلا
در
شهر دادن
به تلخي پاسخي چون زهر دادن
بسا رخنه که اصل محکمي هاست
بسا انده که
در
وي خرمي هاست
گره بر دل چرا دارد ني قند
مگر کو نيز شيرين راست
در
بند
ز راه پاسخ آن ماه قصب پوش
ز شکر کرد شه را حلقه
در
گوش
ستون سرو را رفتن
در
آموخت
چو غنچه تيز شد چون گل برافروخت
ز چين تا روم
در
توقيع نامت
قدر خان بنده و قصر غلامت
نه پي
در
جستجوي کس فشردم
نه جز روي تو کس را سجده بردم
نديدم
در
تو بوي مهرباني
بجز گردن کشي و دل گراني
کبابي بايد اين خان را نمک سود
مگس
در
پاي پيلان کي کند سود
چو سيلي کامدي
در
حوض ماهي
مراد خويشتن را برد خواهي
ز طوفان تو خواهم کرد پرهيز
بر اين
در
خواه بنشين خواه برخيز
نشينم هم
در
اين ويرانه وادي
بر انگيزم منادي بر منادي
بس آن يک ره که
در
دام اوفتادم
هم از نرخ و هم از نام اوفتادم
گرم بايد چو مي
در
جامت آرم
به زلف چون رسن بر بامت آرم
همان به کانچه من ديدم بداغت
نسوزم روغن خود
در
چراغت
جمال خويش را
در
خز و خارا
به پوشيدن همي کرد آشکارا
در
آن حلواپزي کرد آتشي نرم
که حلوا را بسوزد آتش گرم
در
آن پيچش که زلفش تاب مي داد
سرينش ساق را سيماب مي داد
بلورين گردنش
در
طوق سازي
بدان مشگين رسن مي کرد بازي
دلي کز عشق آن گردن همي مرد
رسن
در
گردنش با خود همي برد
صفحه قبل
1
...
2548
2549
2550
2551
2552
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن