167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

بوستان سعدي

  • که داند چو در بند حق نيستي
    اگر بي وضو در نماز ايستي؟
  • کليد در دوزخ است آن نماز
    که در چشم مردم گزاري دراز
  • يکي بر در خلق رنج آزماي
    چه مزدش دهد در قيامت خداي؟
  • نگويم تواند رسيدن به دوست
    در اين ره جز آن کس که رويش در اوست
  • تو هم پشت بر قبله اي در نماز
    گرت در خدا نيست روي نياز
  • چه دانند مردم که در جامه کيست؟
    نويسنده داند که در نامه چيست
  • کنند ابره پاکيزه تر ز آستر
    که اين در حجاب است و آن در نظر
  • طمع در گدا، مرد معني نبست
    نشايد گرفتن در افتاده دست
  • شنيدي که در روزگار قديم
    شدي سنگ در دست ابدال سيم
  • به شيخي در آن بقعه کشور گذاشت
    که در دوده قايم مقامي نداشت
  • بزرگان چو خور در حجاب اوفتند
    حسودان چو اخگر در آب اوفتند
  • سخن در صلاح است و تدبير وخوي
    نه در اسب و ميدان و چوگان و گوي
  • اگر پاي در دامن آري چو کوه
    سرت ز آسمان بگذرد در شکوه
  • در آغوش وي دختري چون قمر
    فرو برده دندان به لبهاش در
  • برو زان مقام شنيعش بيار
    که در شرع نهي است و در خرقه عار
  • شبي دعوتي بود در کوي من
    ز هر جنس مردم در او انجمن
  • در او دم چو غنچه دمي از وفا
    که از خنده افتد چو گل در قفا
  • اگر در جهان از جهان رسته اي است،
    در از خلق بر خويشتن بسته اي است
  • قوي در بلاغات و در نحو چست
    ولي حرف ابجد نگفتي درست
  • در اين بود و باد صبا بروزيد
    شهنشه در ايوان شاهي خزيد
  • تو خوش خفته در هودج کاروان
    مهار شتر در کف ساروان
  • بتي ديدم از عاج در سومنات
    مرصع چو در جاهليت منات
  • تو گفتي که در خطه زنگبار
    ز يک گوشه ناگه در آمد تتار
  • چو ديدم که در دير گشتم امين
    نگنجيدم از خرمي در زمين
  • که مرهم نهادم نه در خورد ريش
    که در خورد انعام و اکرام خويش