167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان سيف فرغاني

  • صورت بجان معني آراستست ورني
    در خانهاي شطرنج از چوب شاه باشد
  • اي سيف عاشق او آفاق را بسوزد
    زآن آتشي که او را در دود آه باشد
  • امشب اي صبح تو در دامن شب پنهان باش
    کآفتابي که برآيد ز گريبان اينجاست
  • شست دل در طلب ماهي اوميد انداخت
    جان خضروار که آن چشمه حيوان اينجاست
  • پرده داران تو گر چند بسنگم بزنند
    نروم همچو سگ از در که مرا نان اينجاست
  • يوسف حسني و در هر طرفي چون يعقوب
    از براي تو بسي عاشق گريان اينجاست
  • اي بکعبه شده در باديه چون اعرابي
    آب باران چه خوري؟ چشمه حيوان اينجاست
  • چو روي تو از حسن رنگين شده
    مرا در سر تو دل و دين شده
  • الف قدي و زلف تا پاي تو
    شکن در شکن چون سرسين شده
  • مرا همچو فرهاد در کام جان
    غم خوشگوار تو شيرين شده
  • در کهولت چو صبي طبع جوان آيين را
    زآن مريدي تو که پير خردت فرتوتست
  • خويشتن را تو چو داود شماري ليکن
    هر سر موي تو در ملک يکي جالوتست
  • در ره عشق گر از قيمت يار آگاهي
    ترک جان کن که نشان دل آگاه اينست
  • اي که از وقت سؤالي کني امروز مرا
    در جواب تو يکي نکته کوتاه اينست
  • سيف فرغاني افعال نکوکن پس ازين
    زآنکه تو نيک نه اي وز تو در افواه اينست
  • زآسمان گر بزمين در نگري چون خورشيد
    غير مه هيچ نباشد که بدو مي ماني
  • ماه در معرض روي تو برآيد چه عجب
    شب روان را چو عسس سخت بود پيشاني
  • ظاهر آنست که در باغ جمال کس نيست
    خوبتر زين گل حسني که تواش بستاني
  • از سلاطين جهان همت من دارد عار
    گر تو يک روز گداي در خويشم خواني
  • در هيچ بقعه يي نشدي کآن مقام را
    ميمون بسان وادي ايمن نساختي
  • گويي خوشست حالت با مردم زمانه
    با همرهان رهزن در کاروان چه خوشي
  • گر دست دوست وار در آري بگردنم
    پيوسته بوي دوستي آيد ز دشمنم
  • ديده رخ چو آتش تو ديد برفروخت
    قنديل عشق در دل چون آب روشنم
  • هرگه شراب عشق تو در من اثر کند
    گر توبه آهنست بخاميش بشکنم
  • ور تار ريسمان شود اين تن عجب مدار
    غمهاي تست در دل چون چشم سوزنم