167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان سيف فرغاني

  • در خانه دل ز دست عشقت
    غم بر سر يکدگر نهاده است
  • عاشق چه کند چو اندرين ره
    از بهر تو پاي در نهاده است
  • از بهر مراد دل درين راه
    جا نيست که در خطر نهاده است
  • عاشق سر خدمتي عجب نيست
    در پاي رقيب اگر نهاده است
  • رويت که بنور او توان ديد
    ارواح که در صور نهاده است
  • خورشيد و مهت نمي توان گفت
    در من خرد اين قدر نهاده است
  • چرا غم که بي روغنم مرگ باشد
    و گر روغنم در فزايي بميرم
  • زدم بر سر شمع خود را و گفتم
    چو پروانه در روشنايي بميرم
  • مرا گر ز وصل آن ميسر نگردد
    که در مسند پادشايي بميرم
  • نرگس يعقوب ديده از گل و بلبل بديد
    حسن يوسف باهم و مهر زليخا در بهار
  • سيف فرغاني درين وقتت بسي ابرام کرد
    باغ را از بلبل افزونست غوغا در بهار
  • در فراق تو اي پسر هستم
    همچو يوسف که از پدر دور است
  • قصه دريا و در شد پايمال
    چون گهر کان صفا بر دست بست
  • جان من بي تو ز تن در زحمتست
    رنج يوسف از برادر مي کشد
  • بر سر کويت ز عزت آفتاب
    خاک را چون سايه در بر مي کشد
  • در ره عشقت ترازو دار چرخ
    مفلسي را همچو زر بر مي کشد
  • سيف فرغاني سخنها گفت ليک
    محرمي چون نيست دم در مي کشد
  • در سخن دلرا مدد از روي تست
    معدن از خورشيد گوهر مي کشد
  • ز سوز عشق تو در سينه چو کوره من
    دلم گرفت حرارت چو آهن از آتش
  • نبود ايمن از آفات، در گريخت بعشق
    نديده ام که کند عود مأمن از آتش
  • چو ماه اشرقت الارض بر جهان تابد
    در آسمان و زمين نور و نار چون گنجد
  • ز شرم روي چو گلزار او عجب دارم
    که در فضاي جهان نوبهار چون گنجد
  • اميدم ارچه فراخست دست تنگي هست
    ببين که در کف من آن نگار چون گنجد
  • منش نيامدم اندر نظر، در آن چشمي
    که سرمه راه نيابد غبار چون گنجد
  • غم تو و دل مسکين سيف فرغاني!
    درين طويله در شاهوار چون گنجد