167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان سيف فرغاني

  • در نصرت خرد که هوا دشمن ويست
    با نفس خود جدل کن وبا طبع خود لجاج
  • گر در مصاف آن دو مخالف شوي شهيد
    بيمار را بدم چو مسيحا کني علاج
  • هستي تو چو زيت بسوزد گرت فتد
    بر دل شعاع عشق چو مصباح در زجاج
  • گر در رهش زني قدمي بر جبين گل
    از خاک ره چو قطره شبنم فتد عجاج
  • گر دوستي حق طلبي ترک خلق کن
    در يک مکان دوضد نکند باهم امتزاج
  • چو از توسيف فرغاني سخن راند
    همه آفاق پر در ثمين کرد
  • خيال روي توام در دلست پيوسته
    ز مهر و ماه کجا باشد آسمان خالي
  • صفير مرغ دلم ذکر تست در همه حال
    چو ماهي ارچه بود کامم از زبان خالي
  • بر آستان تو مانده است سيف فرغاني
    در تو نيست چو بازار از سگان خالي
  • زبان که نيست بذکر تو در دهان گردان
    ببرمش که ازو به بود دهان خالي
  • رهي بکوي تو چون در نيايد و برود
    وليک از او نبود هرگز آستان خالي
  • هماي عشق تو پرواز کرد گرد جهان
    نديد در خور خود هيچ آشيان خالي
  • اي پسته دهانت شيرين و انگبين لب
    من تلخ کام مانده در حسرت چنين لب
  • بوديم بر کناري عطشان آب وصلت
    زد بوسه تو ما را چون نان در انگبين لب
  • عاشق از آستينت شکر کشد بدامن
    چون تو بگاه خنده گيري در آستين لب
  • تا در مقام خدمت پيش تو خاک بوسد
    روزي دو ره نهاده خورشيد بر زمين لب
  • عشق چو آورد حکم از بر سلطان حسن
    در تو عملها کند حزن بتقرير او
  • لب گل در تبسم آمد باز
    بلبل اندر ترنم آمد باز
  • اين همه چيست هيچ مي داني
    حسن را عشق در دم آمد باز
  • در خلافت کمتر از داود نتوان فرض کرد
    اين گدايان را که از ملک سليمان فارغند
  • گر بدوزخشان بري در حبس مالک خرمند
    ور بجنتشان بري از باغ رضوان فارغند
  • ايا سلطان عشق تو نشسته بر سرير دل
    بلشکرهاي خود کرده تصرف در ضمير دل
  • هرکه در عشق نميرد ببقايي نرسد
    مرد باقي نشود تا بفنايي نرسد
  • هرکرا هست مقام از حرم عشق برون
    گرچه در کعبه نشيند بصفايي نرسد
  • خوان نهادست و گشاده در و بي خون جگر
    لقمه يي از تو توانگر بگدايي نرسد