167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

ديوان سيف فرغاني

  • اندرين غبر هيچ آب مخور
    که گلوگير گشت نان در وي
  • گرچه شيرين بود چو نوش کني
    نيش بيني بسي نهان در وي
  • عرصه ملک پر ز ديو شدست
    نيست از آدمي نشان در وي
  • همه را يک سر و دو رو ديدم
    آزمودم يکان يکان در وي
  • جمله از بهر لقمه يي چو سگان
    دشمنانند دوستان در وي
  • چون زر کم عيار قلب آمد
    هر کرا کردم امتحان در وي
  • شد بدي عام آن چنان که دمي
    نيک بودن نمي توان در وي
  • زندگاني عذاب و غير از مرگ
    زنده را راحتي مدان در وي
  • تن او را تعب نيامد کم
    چون کسي بيش کند جان در وي
  • منشين بر زمين او که چو ابر
    سيل بارست آسمان در وي
  • بر تو از غرق نيستم ايمن
    که ز بار خودي گران در وي
  • بر بساط زمين که از پي ملک
    خسروان باختند جان در وي
  • ديدم از اسب دولت افتاده
    مات گشته بسي شهان در وي
  • صاحب تيغ و تير را که بجنگ
    نکشيدي کسي کمان در وي
  • سپر از روي دور کن بنگر
    زده رمح اجل سنان در وي
  • از جهان رفت سيف فرغاني
    ماند اشعار ازو نشان در وي
  • اسب دل چون در قفاي گوي همت راندند
    چرخ چوگاني از ايشان چند ميدان باز ماند
  • زين چند لقب که حد من نيست
    بر مزبله در نثار کردي
  • بماء کرم سايل خويش را
    چو گل در چمن چهره ناري کند
  • ز مظلوم شب خيز غافل مباش
    که او در سحرگاه زاري کند
  • در قيامت زند بر آتشت آب
    گر تو اينجا بکس دهي ناني
  • هر کجا يک جفته بر ديوار زد
    در دم از ديوار بگشايد دري
  • سنگ زير دست آهن سم او
    هست چون در زير سنگي ساغري
  • قطع کن نان سپاهي چون ترا
    هست در اصطبل ازين سان صفدري
  • بهتري دارم طمع از خدمتت
    زآنک در آخر بود زين بهتري