167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان محتشم کاشاني

  • در زماني که غير فتنه نبود
    مقتضاي زمانه بي باک
  • بنده پيرتوست کيوان ليک
    زهره ات در طلايه بام است
  • در عموم رسوم معدلتش
    رسم ظلم از زمانه زايل شد
  • در سرور است تا قيام قيام
    از جلوسش سرير سلطاني
  • فاني شده در زمان فوتش
    ايام شهادت حسين است
  • ولي در تلفظ لباس حروف
    خرد يافت بر قدمدت رسا
  • قيمتي گوهر بساط وجود
    در يک دانه جليل صدف
  • در ترازوي جود سنگ سبک
    بهر هيچ آفريده ننهادي
  • آشکارا اگر چه بر رخ ما
    در احسان خويش بگشادي
  • داده ام داد خسروي در شعر
    خلعتي خسروانه مي خواهم
  • گنج حسنش اگر مکان طلبد
    در دو عالم نماند آبادي
  • خون ز شريان جبرئيل آرد
    مژه اش در محل فصادي
  • در بارگه امام شافع
    فرزند رسول و نور يزدان
  • از قوت بازوي بلاغت
    دست همه تافت در فصاحت
  • آرد ز محيط فکر بيرون
    هر لحظه هزار در مکنون
  • او زار نشسته دست بر سر
    خواهنده ستاده در برابر
  • يا آنکه رساند از کلامش
    در نظم بلاغت انتظامش
  • افغان ز جفاي فقر افغان
    کابم نگذاشتست در جان
  • بر خلق دو عالم است غالب
    در جايزه دادن مناقب
  • زنو کوس بشارت کوفت گردون
    در استقلال نواب همايون
  • ايا تابان مه برج ايالت
    ايا رخشان در درج جلالت
  • که در تازي به ميدان عدالت
    برآمد بانک کوس استمالت
  • در اختر شعاع درج عصمت
    تنق بند آفتاب برج عفت
  • در شوخي طبع معصيت دوست
    کالايش مرد را سبب اوست
  • در فکر دگر نماند تابم
    تاريخ نگفته برد خوابم
  • در واقعه ديدمش پياده
    نزديک رکاب شه ستاده
  • در سايه چتر پادشاهي
    جولان ده باد پاي شاهي
  • در روضه سلطنت چو نخلست قدش
    کارايش تشريف شهنشاهي ازوست
  • ديوان مسعود سعد سلمان

  • بر عاج شکفته بينمش لاله
    در سيم نهفته يابمش خارا
  • زنجير شدست زلف مشکينت
    وافکنده مرا ز دور در سودا
  • در چشم عزيز چهره دلبر
    بر دست خجسته ساغر صهبا
  • آينه رنگ عيبه اي ديدم
    راست بالاش در خور پهنا
  • خسروان پيش او کمر بندند
    همچو در پيش خسروان حجاب
  • هست بنده نبيره آدم
    در همه چيز اثر کند انساب
  • در صافي نزاد هيچ صدف
    زر ساده نزاد هيچ تراب
  • در دولت و سعادت صاحب
    کاداب ازو شدست مهذب
  • در مجلست ز رتبت مفرش
    بر آخورت ز دولت مرکب
  • در ثناها به تف انديشه
    بحر اندر ضمير باحور است
  • مکرمت کن که بگذرد همه چيز
    مکرمت پايدار در دنياست
  • وز دبيري که در زمانه کند
    بر دبيران وبال تاوانست
  • ورنه دشمن چرا همي گويد
    که در انديشه خراسانست
  • آمد اکنون دو پاي من بگرفت
    خويشتن در حمايتم پيوست
  • بادا در بوستان عمر قرارت
    بادا اندر سراي ملک مقامت
  • تجربت کوفته دليست مرا
    نه خطايي در او نه طغيانيست
  • بينواييست بسته در سمجي
    بانوا چون هزار دستانيست
  • شاه مسعود کاختر مسعود
    در مرادش درست پيمان باد
  • همه دعوي طالع ميمونش
    در معاني بديع برهان باد
  • در طربناک ميزباني بخت
    نهمت او عزيز مهمان باد
  • در کف او به زخم فرعونان
    نيزه سرگزاي ثعبان باد
  • دولت کامگار در گيتي
    بنده راي کامگار تو باد
  • دولت کاردان و کارگذار
    در همه کار پيشکار تو باد
  • آفتابي که در همه عالم
    اثر تو همي ضيا باشد
  • با محنت و رنج همنشينند
    با چرخ زمانه در نبردند
  • اي آنکه فلک ظل درگهت را
    در سايگه زينهار دارد
  • پيوسته مرا در همه فضيلت
    رايت ز همه اختيار دارد
  • تا روز طرب در بهار عشرت
    بازار مي خوشگوار دارد
  • در آئينه خرد روي مردم
    هم خرد چنان آيينه نمايد
  • وانگهم سنگدل نگهباني
    که چنو در کليسيا باشد
  • بنده مادحي چنين در بند
    نيک بنديش تا روا باشد
  • او را چو در نبرد برانگيزد
    ناوردگاه چرخ کيان باشد
  • گفته و کرده تو در عالم
    همه تاريخ روزگار شود
  • موقف بزم تو شکارگهيست
    که در او شکرها شکار شود
  • تأييد تو خاک درگه تو
    در گيتي اصل کيميا کرد
  • اقبال تو گرد موکب تو
    در ديده ملک توتيا کرد
  • همواره ثنات بر ملا گفت
    همواره دعات در خلا کرد
  • يک مجلس اگر نگفت مدحت
    در مجلس ديگرش قضا کرد
  • تا برافروخت آتش هيبت
    در جهان ناگهان ملک مسعود
  • بدسگالان ملک را بگداخت
    مغز در استخوان ملک مسعود
  • خسرو شاه شهريار زياد
    در جهان ساليان ملک مسعود
  • در قصر شجاعت و سخاوت
    از راي رفيع تست بنياد
  • تو خسرو روزگار خويشي
    در بند تو حاسد تو فرهاد
  • هر زماني چو نوعروسان مهر
    درکشد روي خوب در معجر
  • در يکي صيدگاه شاهنشاه
    که برانگيخت چون قضا و قدر
  • شودش تيغ صبح در کف تيغ
    شودش قرص آفتاب سپر
  • باز در مرغزار هندستان
    شاخ مردي سعادت آرد بار
  • از تن گمرهي بريزد پوست
    در دل کافري برويد خار
  • کوه پوينده در مصاف فکن
    مرگ تابنده از نيام برآر
  • در شب تيره بلا ماندند
    تيغ ها چون ستارگان بيدار
  • رشک همي آيدم از بربطت
    تنگ مگيرش صنما در کنار
  • از پي نور در شبان سياه
    آرزومند طلعت تو بصر
  • بدرد کفر پيرهن در بر
    بگسلد شرک از ميان زناز
  • در بزرگي تو سپهر محيط
    کمتر آمد ز نقطه پرگار
  • امروز بهار عالم آمد
    تا تازه بهار ملک در خور
  • تا جان و روان خويش بندم
    در خدمت شهريار صفدر
  • در بسته ميان هزار دربان
    بر کار شده هزار زرگر
  • وز هيبت بأس تو بيفسرد
    در صفحه خنجر آب خنجر
  • تا ماند بنده ثناگوي
    در وصف تو اي شخ ثناخر
  • سرهنگ محمد علي را
    شغلي دادي بزرگ و در خور
  • در غزو به خدمتت شتابد
    منصور مؤيد و مظفر
  • در کف بدسگال دولت تو
    بوي نفط سيه دهد عنبر
  • يکي افتاده در ميانه شور
    ديگري خسته بر کرانه شر
  • نايبي نيستم چنانکه مرا
    سازي و آلتي بود در خور
  • حشمت عالي علايي تو
    در جهان خود همي کشد لشکر
  • وان بريده پي شکافته سر
    در کفت ساحريست چون مسحور
  • جمع کرده ز بهر زيورشان
    در منظوم و لؤلؤ منثور
  • در قدر تا کجا رسد پيداست
    قوت آفريده مجبور
  • گاه خلوت تويي مرا مونس
    در حضرت مرا تويي داور
  • ور نبودست عاشق تو چرا
    بافت در زلفکان تو گوهر
  • در کنارت گرفت نتوانم
    تا روان باشدم ز ديده مطر
  • در پيش سپه مبارزي کورا
    مانند نگفته اند جز حيدر