167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان سيف فرغاني

  • ما در آن دم زهر حسرت مي خوريم
    کو ز لب شکرفشان آيد همي
  • هرکه گريد در هواي او چو ابر
    بر هوا دامن کشان آيد همي
  • هرکه ترک سر کند در کوي دوست
    پاي او بر لامکان آيد همي
  • عاشقان تنگ دل را در رهش
    بار سر بر تن گران آيد همي
  • زآنکه جانان مردل چون صفر را
    همچو نقطه در ميان آيد همي
  • در رکاب اوست دايم حسن از آن
    عشق با دل هم عنان آيد همي
  • گوهر وصفش ز طبع من چنانک
    در ز دريا زر ز کان آيد همي
  • در دلم از تاب عشقت آتشيست
    شعر از آن آتش دخان آيد همي
  • شعر من آتش بمن در زد چو شمع
    سوختي زآنت گمان آيد همي
  • در شب زلف تو قمر ديدن
    خوش بود خاصه هر سحر ديدن
  • جان معني و معني جان را
    در پس پرده صور ديدن
  • اوست پيش و پس همه چيزي
    چون غلط مي کني تو در ديدن
  • نزد ما از خواص اين ره هست
    در يکي گام صد خطر ديدن
  • چند خود را خلاف بايد کرد
    در مقامات خير و شر ديدن
  • گر دولتست در سرت امروز وامگير
    از تيغ دوست گردن و از بند يار پاي
  • بنشين، زآستانه او برمگير سر
    برخيز، ليکن از در او برمدار پاي
  • سربالجام عشق درآور که در مسير
    بي ضبط مي نهد شتر بي مهار پاي
  • سوداي عشق در سر هرکس که خانه کرد
    بيرون نهاد از دل او اختيار پاي
  • چون تو مقيم دايره عشق او شدي
    در مرکز ثبات بنه استوار پاي
  • مانند سايه اين مه خورشيد روي را
    در پي بسي دويدم و کردم فگار پاي
  • چون بر خط تو نيست نباشد عزيز سر
    چون در ره تو نيست نيايد بکار پاي
  • در محفلي که دست تو بوسند عاشقان
    نوبت چون آن بنده بود پيش دار پاي
  • دست اميد در تو زدم از براي آنک
    باشد که بر سرم ننهد روزگار پاي
  • بنگر که تا بدامن گل در زدست دست
    چون بر بساط سبزه نهادست خار پاي
  • در سايه عنايت تو ذره از شرف
    بر روي آفتاب نهد ابروار پاي