167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان سيف فرغاني

  • آفتاب گرم رو در خانه دارد چون خوهد
    شير گردون از براي دفع سرما پوستين
  • در عجبم تا خود آن زمان چه زمان بود
    کآمدن من بسوي ملک جهان بود
  • نفس نکو ناتوان و در حق مردم
    نيک نمي کرد هرکرا که توان بود
  • زر و درم چون مگس ملازم هر خس
    در و گهر چون جرس حلي خران بود
  • من بزماني که در ممالک گيتي
    هر که بتر پيشواي اهل زمان بود
  • در نظر اهل دل چگونه بود مرد
    آنکه بدنياش ميل همچو زنان بود
  • چو آنجا رسي آستان بوسه ده
    در آن بارگه سجده بسيار بر
  • در او بهشتست آن جا مباش
    برو ره ز جنت بديدار بر
  • در اسحار افغان او بهر تو
    به از سجع بلبل باشجار بر
  • خرد در سر بي محبت چنان
    که خر را جواهر بافسار بر
  • در پي حسن دلربا هر روز
    عشق بي بال جان فشان برود
  • گر تو شرح کتاب حسن کني
    مهر و مه چون ورق در آن برود
  • هرچه در مکتب خبر علم است
    جمله بر تخته عيان برود
  • طالب دوست در پي رنگي
    راست چون سگ ببوي نان برود
  • آن زمان در کنار وصل آيي
    که تويي تو از ميان برود
  • آفتابي که عرش ذره اوست
    در دل تنگت آن زمان برود
  • هرکه در سر هواي او دارد
    پايش ار بشکني بجان برود
  • چون زادراک خود حقيقت عشق
    بست بر ديده جهان بين در
  • بنگر امروز تا چه شور و شرست
    از مجازش بويس ورامين در
  • هست بيرون ز هفت بام فلک
    خانه عشق را نخستين در
  • تا ترا خانه زير اين بام است
    نگشايند بر دلت اين در
  • مطلب عشق را ز عقل که نيست
    معني فاتحه بآمين در
  • رو که هستي تو اندرين خرقه
    همچو کردي بشعر پشمين در
  • عشق ورزي و دوست داري جان
    کفر بي شک خلل بود دين در
  • هستي تو و عشق هر دو بهم
    الموتي بود بقزوين در