نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان سيف فرغاني
تو بحر فضل و ترا
در
ميانه گوهر نظم
سخن بگو که خموشي بود کرانه تو
از آن ز دايره اهل عصر بيروني
که غير نقطه دل نيست
در
ميانه تو
ترازويي که گرت
در
کفي بود دنيا
ز راستي نگرايد جوي زبانه تو
بدولت شرف نفس تو عزيز شود
متاع شعر که خوارست
در
زمانه تو
در
همه مملکت امروز سليماني نيست
کآدمي را نبود درد سر از ديوانش
مهر دنياي دني
در
دل خود سخت مگير
کآزمودند بسي سست بود پيمانش
حصن اقبال خود از همت درويشان ساز
چون تو
در
کشتي نوحي چه غم از طوفانش
منم يارا بدين سان اوفتاده
دلم را سوز
در
جان اوفتاده
نهاده دين بيکسو و ز هرسو
چو کافر
در
مسلمان اوفتاده
ببين
در
نان خلق اين کژدمان را
چو اندر گوشت کرمان اوفتاده
همه
در
آرزوي مال و جاهند
بچاه اندر چو کوران اوفتاده
شکم پر کرده از خمر و درين خاک
همه
در
گل چو مستان اوفتاده
زنان را گوي
در
ميدان و چوگان
ز دست مرد ميدان اوفتاده
چو مرغان آمده
در
دام صياد
چو دانه پيش مرغان اوفتاده
بعهد اين سگان از بي شبانيست
رمه
در
دست سرحان اوفتاده
چه مي دانند کار دولت اين قوم
که
در
دين اند نادان اوفتاده
ز بالاي عمل
در
پستي عزل
چنين کس را همي دان اوفتاده
تو نيز اي سيف فرغاني چرايي
حزين
در
بيت احزان اوفتاده
ببند و حبس سزايي که از تو ديوانه
امور دنيي و دين
در
همست چون زنجير
دلت که هست بتنگي چو حلقه خاتم
درو محبت دنياست چون نگين
در
قير
شهي ولايت حکمست و
در
حکومت عدل
وگرنه کس نشود پادشه بتاج و سرير
تن تو دشمن جانست، دوستش مشمار
که تن پرست کند
در
نجات جان تقصير
ز قيد شرع که جانست بنده حکمش
دل تو مطلق و
در
دست نفس کافر اسير
عوان سگست چو
در
نيتش ستم باشد
که آتش است و گر شعله يي ندارد اثير
ديوانه چون رهد چو خردمند جان نبرد
اکمه کجا رود چو مسيحا
در
اوفتاد
صفحه قبل
1
...
2530
2531
2532
2533
2534
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن