167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان قاآني

  • ابر ارديبهشت بستان را
    مخزن در شاهوار کند
  • آنکه در پيش شير شادروانش
    بي روان شير مرغزار بود
  • جام بلور در کفش گويي
    آفتابي ستاره بار بود
  • گفتي نشسته اند در آبگون غراب
    خوبان قندهار ترکان غاتفر
  • محمد شاه غازي کز هراسش
    بگريد طفل در زهدان مادر
  • شهنشاهي که در ذاتش خداوند
    نهان کرد آفرينش را سراسر
  • در اقليمش جهان کاخي مسدس
    به چوگانش فلک گويي مدور
  • نهنگي دمانست در بحر قلزم
    پلنگي ژيانست برکوه بربر
  • تواند داد نهي جازم تو
    تغير در وقوع امر مقدور
  • در حدودش ز ازدحام طرب
    نتوان جز بعون غصه عبور
  • روح پرور هواي او دارد
    اعتدال بهار در باحور
  • نشود بي حصانت دل تو
    فتنه در حصن نيستي محصور
  • عدد مدت مدار سپهر
    نزد عمر تو در شمار کسور
  • گفتي سر زلفين خويش حور
    بگسسته و پيچيده در حرير
  • بر درگه قدرش فلک غلام
    در ربقه حکمش جهان اسير
  • دايم از حاصل نظربازي
    در جنونست گرم بازارش
  • کس نديدست در تمامي عمر
    جز تن ريش وناله زارش
  • وينک از بسکه معصيت کردست
    نيست در دل اميد زنهارش
  • زاده الفت آن سخنور عصر
    کاسمانش ستوده در اخلاق
  • آنکه ماننده سخنور طوس
    خردش برگزيده در افلاق
  • گويي رويت به سنبل زلف
    در سنبله ماه کرده منزل
  • مانند دو کفه ترازو
    در وزن به يکدگر معادل
  • در دشت نضال ليث غالب
    بر دست نوال غيث وابل
  • عاجز شده اند در ممالک
    از حمل نوافلش قوافل
  • الفاظ بديعت از بداعت
    ضرب المثلست در قبايل
  • در نيمشبان ز دور پيداست
    آثار جميلت از شمايل
  • آراي تو در شبان تاريک
    رخشنده ترست از مشاعل
  • در هيچ زمان ز کسب دانش
    مشغول نداردت مشاغل
  • در وقف پي تميز آيات
    گر فرض نمي شدي فواصل
  • از سهم عقاب تير در چرخ
    نسرين فلک شوند بسمل
  • تا منطقه در دو نقطه دارد
    پيوسته تماس با معدل
  • خسروا اي کت ايزد متعال
    نافريدست در زمانه همال
  • ميان مژگان چشمش تو گفتي
    غزالي خفته در چنگال ضرغام
  • دميده خط مشکين گرد رويش
    چو در پيرامن آمرزش آثام
  • نگار ارغوان رخ گرت بايد
    شراب ارغواني ريز در جام
  • بر آستانش غوغاي مهتران شنوم
    در آستينش درياي بيکران بينم
  • ايزدي راکز يقين بالاترست
    جهد داري تا درآري در سخن
  • گر خداجويي ببين با چشم سر
    در سراپاي وجود بوالحسن
  • کاخيست در آن باغ لوحش الله
    غمدانشده زو بارگاه غمدان
  • نشناخته شمشير آهنينت
    در وقعه سقرلاط را ز سندان
  • آنکه در روضه بهشت ببندد
    گر نگرد روضه جمالش رضوان
  • هنوز از موجه درياي تيغش
    روان در ماوراء النهر سيحون
  • بود در پايه اسکندر وليکن
    سکندر را نبد فهم فلاطون
  • سعادت در سعادت باد دايم
    به ذات بيقرين شاه مقرون
  • تيزبين آنچنانک در شب تار
    بيند از ري حصار قسطنطين
  • آسياوار تا نمايد سير
    آسمان در اراضي تسعين
  • فجار به انتقام قهر او
    گيرند همي قرار در سجين
  • در جرگه شاعران چنان خوارم
    کاندر خيل دلاوران گرگين
  • بسته بر مژه چنگل شهباز
    هشته در طره پنجه شاهين
  • متفاوت نمود گردش او
    چون در آفاق سير چرخ برين
  • آسيا وار گه نمودي سير
    چون فلک در اراضي تسعين
  • خبر عدل او چنان مشهور
    که در آفاق غزوه صفين
  • ابر پاشيده بر دمن لؤلؤ
    باد گسترده در چمن ديباه
  • از در نابخردي گشتم روان
    جانب انگشت گر از عنبري
  • بر در يأجوجيان کردم گذار
    از رواق شوکت اسکندري
  • حيدري کز نيروي بازوي خويش
    کرده در روز محابا صفدري
  • خسروا اي دست احسان ترا
    در سخاوت دعوي پيغمبري
  • که ناگه بحر طبع من بجوشيد
    برون افکند در شاهواري
  • جناب حاجي آقاسي که اوراست
    در امر آفرينش پيشکاري
  • نخندد هيچکس در روز قهرش
    مگر بر کوه کبک کوهساري
  • نشايد داد در دوران جاهش
    جهان را نسبت بي اعتباري
  • حسين خان آسمان مکرمت را
    چو يکتا ديد در خدمتگزاري
  • آنکو نظر حزم دوربينش
    در دل نگرد صورت اماني
  • تا تيغ هلاليش ديده خورشيد
    افکنده سپر در جهان ستاني
  • اندام معاني برهنه بيند
    ادراک تو در کسوت مباني
  • ختمست در اقليم دانش امروز
    بر من لقب صاحب القراني
  • تا ملک بقا جاودان بماند
    در ملک بقا جاودان بماني
  • وامروز سرود در کف موسي
    افسون اوبار گرزه ثعباني
  • چو مدح او کنم اجزاي عالم
    زبان گردند در همداستاني
  • ملکشاه نخستينست خسرو
    تو در پيشش نظام الملک ثاني
  • بساط نقطه موهوم خصمت
    نيايد در نظر از بي نشاني
  • آهم به دلت نکرد تأثير
    در سنگ فرو نرفت مسمار
  • در سايه زلف خط و خالت
    مانند به شبروان عيار
  • بيا قاآنيا خاقاني آسا
    در درج معاني باز مي کن
  • تابستان چون به شميران چميد
    در کنف خسرو ايران خزيد
  • عيد عجمي به فر فروردين
    در سبزه گرفت ساحت غبرا
  • ديوان محتشم کاشاني

  • خاک در بنده کمينت
    تاج سر بنده کمين است
  • خواهم شومت دچار اما
    در خواب که دربرت کشم تنگ
  • دل ميشنو اندم در آن زلف
    ناليدن طاير شب آهنگ
  • در پاي فتادنم ز کويت
    عذريست چو عذر محتشم لنگ
  • در هلاکم چه ميکني تعجيل
    اي طفيل تو عمر مستعجل
  • هنوز استمالت دهد در عذابم
    بدآموز آزار فرماست گوئي
  • ماهي تو درين لباس شبرنگ
    يا آب حيات در سياهي
  • ابرو بنما و رخ که بينند
    در خيمه آفتاب ماهي
  • در هفت زمين تزلزل انداخت
    سروش که هنوز نوخرام است
  • گر شرم بودي هرگز نکردي
    در روي معشوق نظاره عاشق
  • در زميني که از غبار مصاف
    چهره آسمان نهان باشد
  • گه ز دست يلان تيرانداز
    لرزه در پيکر کمان باشد
  • هرکجا چاشني چشاند گرز
    مرد را مغز در دهان باشد
  • اولين حمله تو را در پي
    فتنه آخرالزمان باشد
  • هر بنده بارگه نشينش
    در مرتبه باد شه نشان باد
  • فتحش به ملازمت شب و روز
    در سلسله ملازمان باد
  • تو آن آصف نشاني کاوفتاده
    ز توصيف سليماني در اقطار
  • گل گلشن شهرياري عليخان
    که در فيض باريست ابر بهاري
  • سمي محمد که يکتاست اسمش
    در القاب تنزيلي آسماني
  • زبان صلاح تو شمشير قاطع
    در اصلاح آفات آخر زماني
  • بود تا در آغاز عمر مطول
    جواني طراوت ده زندگاني
  • باري آنها فتاد در تعويق
    از تقاضاي بخت نافرجام
  • مي تواند نهاد حکمت تو
    نرمي موم در مزاج رخام
  • مي تواند شد از تصرف تو
    نطفه تغييرياب در ارحام