167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

ديوان سيف فرغاني

  • گر چه در خانه خفته ام بي کار
    بتو مشغول و با تو همراهم
  • درين خار گل ني و ما اندرو
    چو بلبل که در بوستاني خوشست
  • تو در شهر تن مانده اي تنگ دل
    ز دروازه بيرون جهاني خوشست
  • اگر چه تو هستي درين خاکدان
    چو ماهي که در آبداني خوشست
  • کم از کژدم کور و مار کري
    گرت عيش در خاکداني خوشست
  • برو رخت در خانه فقر نه
    که اين خانه دارالاماني خوشست
  • بپاي مرگ لگدکوب کيست آن سرور
    که در طريق تنعم بکفش زرين رفت
  • گداي کوي که ميخواست نان ز در بگذشت
    امير شهر که ميخورد جام نوشين رفت
  • در چشم اهل عقل برافراز تخت هستي
    مانند بيذقي که بچاهي فرو نمايد
  • توقف روا نيست، در پاي عشق
    فدا کن سراي خواجه گردن مخار
  • در آن کنج مي باش پنهان چو گنج
    بر آن گنج بنشين ملازم چو مار
  • پلاسي که عشق افگند در برت
    که باشد به از خلعت شهريار
  • تو آن قطب باشي که در لطف و قهر
    بود بر تو کار جهان را مدار
  • مگر بر در جان پاک رسول
    که او بود مر عشق را حق گزار
  • نه دروي دو رويي خورشيد و ماه
    نه در وي دورنگي ليل و نهار
  • بلبل از وصلت گل بانگ برآورده چنانک
    در چمن ناله کند مرغ جدا مانده ز يار
  • ناگهان چون بگشادي در دکان جمال
    گل فروشان چمن را بشکستي بازار
  • سپر افگندم در وصف کمان ابروت
    بي زبان مانده ام همچو دهان سوفار
  • اي که در معرض اوصاف جمالت بعدد
    ذره اندک بود و قطره نباشد بسيار
  • با مهم غم عشق تو بيکبار ببست
    در دکان کفايت خرد کارگزار
  • در بدن جان چو خري دان برسن بربسته
    گر غمت از دل تنگم بدر اندازد بار
  • نفسم گشت فروزنده چو آتش زآن روز
    که مرا زند تو در سوخته افگند شرار
  • خلط انديشه غير تو ز خاطر برود
    نوش داروي غم تو چو کند در دل کار
  • سخت در گردنت افتاد کمندش عجب ار
    دست حکمش نبرد پاي ترا از سر کار
  • هست اميد که يک روز ترا نظم دهد
    شعر قدسي تو در سلک سکوت نظار