نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان ناصر خسرو
بر نام خداوند بر اين وصف سلامي
در
مجلس برخواند ابو يعقوب ازبر
در
پيش تو استاده بر اين جامه پشمين
اين کالبد لاغر با گونه اصفر
شش سال ببودم بر ممثول مبارک
شش سال نشستم به
در
کعبه مجاور
در
خلد چگونه خورد گندم
آنجا چو نبود شخص نان خور؟
نگفتم مگر راست، گفتم که نيست
تو را
در
خدائي وزير اي قدير
بجاي است
در
من به فضل خداي
همان فهم و آن طبع معني پذير
اي حجت بسيار سخن، دفتر پيش آر
وز نوک قلم
در
سخنهات فروبار
در
شعر ز تکرار سخن باک نباشد
زيرا که خوش آيد سخن نغز به تکرار
از راه تن خويش سوي جانت نگه کن
بنگر که نهان چيست
در
اين شخص پديدار
ابليس لعين دست گشاده است به غارت
ايزدت بدين سختي ازين بست
در
اين غار
ور به خوبي
در
بودي خطر و بخت بلند
سرو سالار جهان بودي خورشيد منير
علي آن يافت ز تشريف که زو روز غدير
شد چو خورشيد درفشنده
در
آفاق شهير
دل خانه توست گنج گردانش
از حکمت ها به
در
منثور
گر حکمت منت
در
خور آيد
گنجور شدي و گشت ماجور
هردو يکي شود چو زحلقت فرو گذشت
حلوا و نان خشک
در
آن تافته تنور
اين کالبد خنور تو بوده است شست سال
بنماي تا چه حاصل کردي
در
اين خنور
ستور است مردم
در
اين ره چنانک
بريده نگردد قطار از قطار
وز اين
در
کشيدن به بيني خويش
ز بهر طمع اين و آن را مهار
چو مر خويشتن را بداني به حق
در
اين ژرف زندان نگيري قرار
به دو سوي صف دو برادر مبارز
ابا هر يکي پنج فرزند
در
خور
خمر مخور، پور، که آن دود خمر
مار شود
در
سر مخمور، مار
عمرت از تو گريزد از پس آز
تو همي تاز
در
نشيب و فراز
بر
در
بخت بد فرود آيد
هر که گيرد عنان مرکبش آز
جز بدين مال کي شود بر مرد
به دو عالم
در
سعادت باز؟
در
نگنجد مگر به دل، که دل است
کيسه دانش و خزينه راز
بنمايمت حق غايب را
در
سرائي که شاهد است و مجاز
خار يابد همي ز من
در
چشم
ديو بي حاصل دوالک باز
کسي پر خانه دشتي ديد هرگز
نه ديوار و نه
در
بل پست و موجز؟
دو لشکر صف زده
در
خانه هاشان
پس هر لشکري يکي مجاهز
اين ستوران کرده
در
گردن
رسن جهل و سلسله ي وسواس
اي خردمند هوش دار که خلق
بس به اسداس
در
زدند اخماس
تا چند سخن گوئي از حق و حقيقت؟
آب حيوان جوئي
در
چشمه مطموس!
صورت خوب بسي باشد بي حاصل
بر
در
و درگه و بر خانه و ديوارش
سر پيکان نشود
در
سپر و جوشن
تا نباشد سپس اندر پر و سوفارش
ميوه چون اندک باشد به درختي بر
بي مزه ماند
در
برگ به خروارش
نيست آميخته با آب هنر خاکش
نيست آويخته
در
پود خرد تارش
اي متحير شده
در
کار خويش
راست بنه بر خط پرگار خويش
خرد شکستي به دبوس طمع
در
طلب تا و مگر تار خويش
در
طلب آنچه نيامد به دست
زير و زبر کردي کاچار خويش
خيره بدادي به پشيز جهان
در
گران مايه و دينار خويش
چون ندهي پند تن خويش را
اي متحير شده
در
کار خويش؟
وز هوس خويش همي پر خمي
بيهده اي
در
خور مقدار خويش
نيک نگه کن به تن خويش
در
باز شود از سيرت خروار خويش
آن را که
در
رکوع غني کرد بي سؤال
درويش را به پيش پيمبر سخاوتش
آن را که مصطفي، چو همه عاجز آمدند،
در
حرب روز بدر بدو داد رايتش
در
حربگه پيمبر ما معجزي نداشت
از معجزات نيز قوي تر ز قوتش
در
بود مر مدينه علم رسول را
زيرا جز او نبود سزاي امانتش
گر علم بايدت به
در
شهر علم شو
تا بر دلت بتابد نور سعادتش
هرک آفت خلاف علي بود
در
دلش
تو روي ازو بتاب و بپرهيز از آفتش
ابليس قادر است وليکن به خلق
در
جز بر دروغ و حيله گري نيست قدرتش
صفحه قبل
1
...
2519
2520
2521
2522
2523
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن