167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان سيف فرغاني

  • در ماه دي دريغ و تأسف خوري بسي
    اي مرد پوستين بحزيران فروخته
  • کز کيد حاسدان بغلامي و بندگي
    در مصر گشت يوسف کنعان فروخته
  • محبوب حق شدن بنماز و بروزه نيست
    اين آرزوت اگرچه کند در دل اختلاج
  • گر در مصاف آن دو مخالف شوي شهيد
    بيمار را بدم چو مسيحا کني علاج
  • هستي تو چوزيت بسوزد گرت فتد
    بر دل شعاع عشق چو مصباح در زجاج
  • گر در رهش زني قدمي، بر جبين گل
    از خاک ره چو قطره شبنم فتد عجاج
  • گر دوستي حق طلبي ترک خلق کن
    در يک مکان دو ضد نکند باهم امتزاج
  • روي در زير سمش کرد بساطي، چو فگند
    بار ابريشم خود بر خر چوبين طنبور
  • روز وصال در همه ايام سايرست
    آن روز را تو چون شب قدر انتظار کن
  • خواهم که در ره تو شوم کشته چون حسين
    با من کنون معامله حلاج وار کن
  • بسيار در منازل هجرت دويده ايم
    وقتست، بر جنيبت وصلم سوار کن
  • عزيز قرآن در مصر جامع مصحف
    فراز مسند الفاظ و متکاي حروف
  • حديث گنج معاني همي کند با تو
    زبان قرآن در کام اژدهاي حروف
  • دل صدف صفتت بر اميد در ثواب
    ز بحر قرآن قانع بقطرهاي حروف
  • بآفتاب هدايت مگر تواني ديد
    که ذرهاي معانيست در هواي حروف
  • تو در حروف هجا خوانده اي کجا داني
    که مدح معني شد گفته بي هجاي حروف
  • بسوي شاه معاني بسان حجابند
    معرفان نقط بر در سراي حروف
  • ز روي علم معاني همچو مو باريک
    چو زلفهاست گره بسته در قفاي حروف
  • در صورت الفاظ معانيش کنوزست
    وين حرف طلسميست بر آن گنج الهي
  • در محکمه دين کتب منزله يک يک
    داده همه بر محضر صدق تو گواهي
  • هيچش ز تخم عشق معطل روا مدار
    تا در زمين جسم تو آب روان بود
  • چون استخوان مرده نيايد بهيچ کار
    عشقي که زنده يي چو تواش در ميان بود
  • از تو چه نقشهاست در آيينه مثال
    ديدند و گر تو نيز ببيني چنان بود
  • اي دل ازين حديث زبان در کشيده به
    خود شرح اين حديث چه کار زبان بود
  • صورت جان تو در چشم دل معني دار
    زشت گردد بنکو گفتن بدکرداري