167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

حديقة الحقيقة و شريعة الطريقة سنايي

  • در سر آنکه زير پاي شود
    تا که بي جان و ژاژخاي شود
  • همه در راه آن جهاني کور
    بنده خورد و خفت همچو ستور
  • در سخن چون شتر گسسته مهار
    چون شترمرغ جمله آتش خوار
  • همه در علم سامري وارند
    از برون موسي از درون مارند
  • پرده در گشته آن که اين فهمست
    زور عوا خوانده آن که اين سهمست
  • سر و ريش ار در آينه ديدي
    رو که بر روي آينه ريدي
  • هر که دارو ستاند از معتوه
    زود گيرد همه جهان در کوه
  • هيچ داني به چشم من چون بود
    کير و خايه که در خور کون بود
  • اي که در ابلهي و خيره سري
    خرتر از گاو و هرزه تر ز خري
  • در تو اي شوم نحس دارم ظن
    که يکي نان بهست از ده زن
  • حس و عقلش چو نيست اندر ذات
    هست در خورد ناودانش صفات
  • گرد کرده بسي سخن ريزه
    نيک و بد خيره در هم آميزه
  • در ربودن بسان گربه شوخ
    خانه چون موش ساخته ز کلوخ
  • از معاني دلش بي انصافست
    همچو طوطي به نطق در لافست
  • شمع وار ار چه کردني کردند
    جان و تن در سر سري کردند
  • من چراغ چکل شدم در گفت
    همه پروانه وار با من جفت
  • لاجرم در غم چراغ چکل
    همچو شمعند زرد و تافته دل
  • وه از اين سبزگان شيرينان
    نه چو مهره نه از در حمدان
  • دردسر زاد زو که در تدبير
    تيز و عريان و گنده بود چو سير
  • شاعري بي حفاظ و بي خردست
    در سفاهت بسان جد خودست
  • چون سخن گفت در ميان گروه
    گفت هر يک که اينت نغز و شکوه
  • چون تو کردي ز ژاژ خود آغاز
    گوشها در کند به روي فراز
  • گرچه بيرون بر آن سخن خندند
    دل درون در ز خشم دربندند
  • دل عاقل چو گشت هزل نيوش
    دل دو انگشت دين کند در گوش
  • مانده در صف ناکسان ازل
    از مديح و هجا و زهد و غزل