167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان عراقي

  • داستان دلبران آغاز کرد
    آرزويي در دل شيدا نهاد
  • با درد تو دردسر نباشد
    با باده خمار در نگنجد
  • با عشق حقيقتي به هر حال
    سوداي مجاز در نگنجد
  • آنجا که رود حديث وصلت
    يک محرم راز در نگنجد
  • وآندم که حديث زلفت افتد
    جز شرح دراز در نگنجد
  • تا چند دل عراقي آخر
    در زحمت انتظار باشد؟
  • افتادم بر در قبولت
    اميد که از درم نراند
  • لب ميگون جانان جام در داد
    شراب عاشقانش نام کردند
  • خورشيد رخت نديد روزي
    بي نور بماند در شب تار
  • رخ سوي خرابات نهاديم دگربار
    در دام خرابات فتاديم دگربار
  • در درد گريز، کوست همدم
    با سوز بساز، کوست همساز
  • آمدم بر درت به اميدي
    نااميدم ز در مگردان باز
  • در بيابان عشق پي نبرد
    خانه پرورد لايجوز و يجوز
  • باشد که ببيني، اي عراقي،
    در نقش وجود خويش نقاش
  • چون ترک مراد خويش گيري
    گيري همه آرزو در آغوش
  • بگشادند در سراي وجود
    دري از عالم صفا عشاق
  • افتادم در خلاب محنت
    افتان خيزان، چو لاشه لنگ
  • در جام جهان نماي اول
    شد نقش همه جهان ممثل
  • در نقش دوم اگر ببيني
    رخساره نقشبند اول
  • اي ديده، بدار ماتم دل
    کو در خطري فتاد مشکل
  • در بحر فراق تو فتادم
    درياب، مگر فتم به ساحل
  • در کيسه من چو نيست نقدي
    دانم ندهي شراب نابم
  • چون خاک در تو بوسه دادم
    با ديده اشکبار رفتم
  • شکرانه بده، که از در تو
    چون محنت روزگار رفتم
  • افسوس بود که بهر جاني
    از خاک در تو بازمانم
  • بماندم در بيابان تحير
    نه ره پيدا کنون، نه رهنمايم
  • در خرابات با مي و معشوق
    نفسي عاشقانه بنشستيم
  • چنگ در دامن شعاع زديم
    تا بدان آفتاب پيوستيم
  • بر بوي نظاره جمالت
    ديري است که ما در انتظاريم
  • بنما، که در انتظار رويت
    پيوسته دو چشم باز داريم
  • شب خوش بوديم بي عراقي
    امروز در آرزوي دوشيم
  • شب خوش بوديم بي عراقي
    امروز در آرزوي دوشيم
  • از عراقي چو رو بگردانيم
    روي در روي غمگسار کنيم
  • رخ بازنماي، تا ببينيم
    در بازگشاي، تا درآييم
  • تا فراموشت نگردد غير حق
    در حقيقت نيستي ذاکر، بدان
  • شايد ز در تو باز گردد؟
    نوميد، چنين اميدواري
  • نگارا، کي بود کاميدواري
    بيابد بر در وصل تا باري؟
  • الا قم، واغتنم يوم التلاقي
    و در بالکاس وارفق بالرفاقي
  • در عشق خيال هر جمالي
    پيوسته اسير خال تا کي؟
  • دل اگر در ميانه گم نشدي
    دلبر اندر کنار داشتمي
  • در مذاق همه کس شيريني
    انگبيني؟ شکري؟ سيلاني؟
  • همه در بزم ملوکت خوانند
    قصه اي؟ مثنويي؟ ديواني؟
  • در کوي تو لوليي، گدايي
    آمد به اميد مرحبايي
  • جستم همه جاي را، نديدم
    جز در دل تنگ جايگايي
  • در بحر فراق غرق گشتم
    دستم نگرفت آشنايي
  • در آينه جهان نديدم
    جز عکس رخت جهان نمايي
  • در گلشن عشق تو عراقي
    مرغي است که نيستش نوايي
  • سحرگه بر در راحت سرايي
    گذر کردم شنيدم مرحبايي
  • دل سرگشته حيران ما را
    نشاني در رهي بنما، کجايي؟
  • نمي دانم چو بحر بيکراني
    چرا پيوسته در بند سبويي؟
  • سوداي محال در دماغم
    افگنده به هرزه هاي و هويي
  • هاي و هوي فتاد در گلزار
    ناله عاشقان زار آمد
  • در خماريم کو لب ساقي؟
    نيم مستيم کو کرشمه يار؟
  • در چنين حال شاهد توحيد
    ننمايد به عاشقان ديدار
  • تا در آيينه معاينه ام
    تافتي عکس نور اين اسرار
  • بر در فيض اين سراپرده
    آفرينش طفيل و خلق عيال
  • نفحات رياض بستانش
    مرده زنده کنند در همه حال
  • در هواي درست او نبود
    هيچ بيمار جز نسيم شمال
  • در نيابند نقش اين خانه
    نقش بندان کارگاه خيال
  • در بستاتين بي نهايت او
    سدرة المنتهي هنوز نهال
  • در هواي درست او نبود
    هيچ بيمار جز نسيم شمال
  • در نيابند نقش اين خانه
    نقشبندان کارگاه خيال
  • بي تکاپوي تو در آن حضرت
    پيک اميد را فرستادم
  • در نوشته سرادق جبروت
    محرم پرده وصال شده
  • با جمال قدم لقاي تو را
    در ملاقات اتصال شده
  • سايه از تاب آفتاب رخت
    در نهان خانه زوال شده
  • عقل در مکتب هدايت تو
    ديو بوده، ملک خصال شده
  • عمر در ناخوشي بسر برده
    عيس بي خوشدلي وبال شده
  • هر وصف که در ضميرم آيد
    چون درنگرم وراي آني
  • در خماريم، کو لب ساقي؟
    نيم مستيم کو کرشمه يار؟
  • غيرتش غير در جهان نگذاشت
    لاجرم عين جمله اشيا شد
  • بي قراري عشق شورانگيز
    شر و شوري فکند در عالم
  • در هر آيينه حسن ديگرگون
    مي نمايد جمال او هردم
  • اي رخت آفتاب عالمتاب
    در فضاي تو کاينات سراب
  • خوش بود در صفاي رخسارش
    آشکارا همه نهان ديدن
  • جز در آيينه رخش نتوان
    عکس رخسار او عيان ديدن
  • خود گرفتم که در صفاي رخش
    نتواني همه نهان ديدن
  • در جام جهان نماي اول
    شد نقش همه جهان مشکل
  • در نقش دوم چو باز بيني
    رخساره نقشبند اول
  • يعني که بجز حقيقت او
    در دار وجود نيست ديار
  • تغيير صور کجا تواند
    در نعت کمال او اثر کرد؟
  • تقليب و ظهور او در احوال
    اظهار کمال بيشتر کرد
  • مي باش خراب در خرابات
    ور بتواني به چشم مقصود
  • در قبضه او چنان نمايد
    کاندر رخ خوب نقطه خال
  • خالي است جهان شکار وحدت
    کثرت عدم محال در حال
  • در آرزوي لب تو بودم
    چون دست نداد کامراني
  • وقت طرب است، ساقيا، خيز
    در ده قدح نشاط انگيز
  • در دام بلا فتاده بودم
    هم طره او گرفت دستم
  • خود ذره چو آفتاب بيند
    در سايه دلش نگيرد آرام
  • در بند خودم، نمي توانم
    کازاد شوم ز بند ايام
  • در صومعه مدتي نشستم
    بر بوي تو، چون نيافتم کام
  • در آرزوي رخ تو بودم
    عمري چو نيافتم اماني
  • يادآر مرا به دردي خم
    کز خاک در تو يادگارم
  • نايافته بوي گلشن وصل
    در سينه شکست هجر خارم
  • در کيسه نقد نيست جز جان
    بستان قدحي، بيار ساقي
  • بگذار که بر در تو باشد
    کمتر سگک درت عراقي
  • از صومعه پا برون نهاديم
    در ميکده معتکف نشستيم
  • بر درگه لطف تو فتاديم
    در رحمت تو اميد بستيم
  • هر لمحه به تو کمال هستي
    در کسوت ناقصان نمايد
  • در صورت شرح او عراقي
    چون ديد حقيقت آشکارا