167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

حديقة الحقيقة و شريعة الطريقة سنايي

  • چون سيه روي بود نيلوفر
    شب چو ماهي در آب دارد سر
  • شه چو در بحر يار خواب شود
    تخت او زود تاج آب شود
  • شاه را در دماغ و بازوي چير
    حزم بد دل بهست و عزم دلير
  • شاه را در خورست حزم درست
    ورنه عزمش بود ز غفلت سست
  • دل و زهره چو نور وام کند
    شمس را تيغ در نيام کند
  • زانکه در کارگاه دولت و دين
    عقل بيند به جان حقيقت اين
  • در ميادين دين و ملک ملوک
    از براي نجات و هلک ملوک
  • زشت زشت است در ولايت شاه
    گرگ بر گاه و يوسف اندر چاه
  • هست در دست تو چو تيغ و چوني
    تو بدي عيب خود منه بر وي
  • اي که با دين و ملک داري کار
    در شره خوي خرس و خوک مدار
  • هزل با شاه اگر مقيم شود
    خاطرش در هنر عقيم شود
  • به نقيبي بگفت روزي امين
    که بران صد پياده در صف کين
  • او حديث امين به جاي بماند
    بشد و صد سوار در صف راند
  • کس به تدبير سفله ملک نراند
    نامه در نور برق نتوان خواند
  • در مشورت نيافت کس مقصود
    از دو بي اصل سست راي و حسود
  • زانکه در ملک از اين دو ناهشيار
    کرگس و جغد را برآيد کار
  • خواجه را کز ملک عطا نبود
    دان که در راي بي خطا نبود
  • مملکت را ثبات در خردست
    بي خرد مرد همچو غول و ددست
  • عقل خندد به زير دامن در
    بر کر خسک و کور سوزن گر
  • صبح وار از پي ضيا بدميم
    که نه ما در سخا ز ابر کميم
  • نم ابر ار ز خلق بگسسته است
    دست ما را که در سخا بسته است
  • از عقوبت سه حرف بيش مگير
    با و تا را ز ديو در مپذير
  • هم در آن لحظه اش به آب افکند
    گفت شه خوب نايد اندر بند
  • که چو بگشاد زو بلات بود
    شه چو در بند ماند مات بود
  • اين کنيزک روان من بربود
    در زبانم درآرد از پي سود