167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

حديقة الحقيقة و شريعة الطريقة سنايي

  • عامل ابله از چنان کردار
    جان به بيهوده کرد در سر کار
  • بد و نيکي که در ستور و ددست
    از دل شاه نيک و شاه بدست
  • اي شهنشه در اين سراي غرور
    بخور اين شربت شراب طهور
  • رخت بر باد گشته در بندند
    برخود و عادلان همي خندند
  • در و گوهر بسي بدو بخشيد
    راه و سامان کار خود آن ديد
  • مادر پير داد کار بداد
    در زمان پيش وي زبان بگشاد
  • با بزرگي که آمدت حاصل
    هم نباشي به جاي وي در دل
  • اين چنين لفظ چون در شهوار
    يادگار است زان زن بيدار
  • رفع کردند مر ورا در کار
    از شياني درم هزار هزار
  • دل اين زن به عذرها خوش کن
    کينه را در دلت ميفکن بن
  • نيز بر من دعاي بد تو مکن
    بودني بود در نورد سخن
  • شاه گفتش مرنج و باد مسنج
    بي گنه را مدار در غم و رنج
  • شاه جابر ز ملک و دين تنهاست
    جان به انصاف طبع در تنهاست
  • گر نيابم ز نزد تو من داد
    در سحر نزد او کنم فرياد
  • آه مظلوم در سحر بيقين
    بتر از تير و ناوک و زوبين
  • آنچه در نيم شب کند زالي
    نکند چون تو خسروي سالي
  • خصم من گر همين زن پيرست
    در قيامت مرا چه تدبيرست
  • زن نگردد اگر ز من خشنود
    در قيامت چه زار خواهد بود
  • گر تو نيکي کني جزا يابي
    در جهان جاودان بقا يابي
  • وين سخن گشت منتشر در ده
    باز گفتند اين سخن که و مه
  • برگرفتند شحنه را از جاي
    در سر دست خويش کرده دو پاي
  • شد معلم خجل ز کرده خويش
    از خجالت فکنده سر در پيش
  • آن شنيدي که در دهي پيري
    خورد ناگه ز شحنه اي تيري
  • رفت در پيش قاضي آن درويش
    گفت بنگر مرا چه آمد پيش
  • شحنه سرمست بود در ميدان
    تيري افکند و زد مرا بر جان