167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

حديقة الحقيقة و شريعة الطريقة سنايي

  • شاه در ملک خويش از پي جود
    چون شد او پيش عقلها مسجود
  • در خور ملک جز نبردي نيست
    مردي ديگران ز مردي نيست
  • شد کنون در بهشت محشر او
    سبزجامه چو حور خنجر او
  • نام شش هست ليک نزد خرد
    در جمل نقش شش بود ششصد
  • کرده از مجلس تو روح از در
    ابروار آستين و دامن پر
  • زان همه خلق در سجود تواند
    که گرانبار شکر جود تواند
  • گرچه در پادشاه باشد عدل
    نان بي نان خورش بود بي بذل
  • طمع از بوي دستت اي سر جود
    پاي کوبان درآيد از در جود
  • با خلاف تو تن کفن گردد
    در ثناي تو جان سخن گردد
  • همچنان آيد از تو در دل نور
    که خوشي جان ز خوشه انگور
  • چون در گنج عقل بگشادي
    هر کسي را ز داد دل دادي
  • شمس از اول که ملک جوي شود
    در و ديوار زردروي شود
  • من ترا ديده ام در اين عالم
    ملک ميراث و ملک تيغ بهم
  • ديد خود را در آينه دل خويش
    دست و شانه جدا از مفصل خويش
  • بنه اي عدل و بقاي جهان
    در کنار جهان سزاي جهان
  • گر شبي در همه جهان رنجور
    هست يک تن تو نيستي معذور
  • عدل رفت و بجز فساد نماند
    در همه عالم اعتماد نماند
  • گفت از آن روز باز تا امروز
    در حسابم کنون شدم پيروز
  • تا به امروز من دوازده سال
    بوده ام مانده در جواب سوال
  • آن شنودي که بود چون در خورد
    آنچه با مير ماضي آن زن کرد
  • گر بر آن نامه هيچ کار نکرد
    آن عميدي که هست در باورد
  • خاک بر سر مرا نبايد کرد
    نبود خاک مر مرا در خورد
  • که مرا مملکت بود چندان
    که در آن ملک باشدم فرمان
  • نامه در گردن وي آويزد
    تا ز بد هر کسي بپرهيزد
  • رفت ميري بدين مهم در حال
    کشت مرد فسادجو به نکال