167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

حديقة الحقيقة و شريعة الطريقة سنايي

  • کشوري را دو پادشا فرهست
    در يکي تن يکي دل از دوبهست
  • جان نگهداشتن ز ملک بهست
    در دريا ز چوب فلک بهست
  • آرزو بود ملک را دل و داد
    آرزو در کنار ملک نهاد
  • همچو مه در محاق و با اعزاز
    شاه رفت و شهنشه آمد باز
  • ملک در ظل چتر او از ناز
    کرده خوش چاردست و پاي دراز
  • عدل از او جمال و با آبست
    ظلم ازو رفته در شکر خوابست
  • در وفا و سخا به جان و به مال
    نه بقا بددلش کند نه زوال
  • آسيا گر ز خلق او پويد
    در زمان ز آسيا گيا رويد
  • از دو يک مير بي خرد باشد
    در نيامي دو تيغ بد باشد
  • ملک با پادشاه فرخ راي
    مي کشد دامن شرف در پاي
  • قدح مهر شاه بر کف او
    لشکر فتح و نصر در صف او
  • فتنه و ظلم را کند در خواب
    ملک آباد را چو مست خراب
  • فتنه در خواب شد ز صولت او
    عدل بيدار شد ز دولت او
  • پاي آنکس که ماند بر در او
    تاج منت نهاد بر سر او
  • هر که در کار او پناه گرفت
    دست بر چرخ کرد و ماه گرفت
  • مال در جود چون سحاب دهد
    شوره را همچو گلبن آب دهد
  • چود و عدلي که در شه خوش خوست
    بازوي ملک را قوي نيروست
  • عدل او در سراي نفس و نفس
    آفت جغد و کرکس آمد و بس
  • کشوي را که عدل عام نديد
    بوم در بومش ايچ بام نديد
  • در نهانخانه روان و دلش
    از پي فر و کل و زيب گلش
  • عدل اين شه چون رفت در صف جنگ
    تيغ را سبز جامه کرد از رنگ
  • بوسه چين آفتاب در ره او
    خاک روب آسمان ز درگه او
  • از پي رتبت قبول و ردش
    در برو بر درند نيک و بدش
  • خاصه وقتي که در مصاف بود
    پاي او بر دماغ قاف بود
  • کم نبود از مبارزي در جوش
    که سپر پشت بود و خنجر گوش