نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
مظهر العجايب عطار
در
آبيني نهان صد بحر اسرار
بهر بحري هزاران
در
شهوار
تو آن
در
در
همه الفاظ من دان
که تا گردد معاني بر تو آسان
شريعت کرد او شد
در
طريقت
طريقت ورد او شد
در
حقيقت
جوهر الذات عطار
مه و خورشيد هر دو
در
سجودش
طلبکار آمده
در
بود بودش
اگر ماه است دائم
در
گداز است
گهي بدر و گهي
در
عين راز است
تو داري آنچه گمکردي
در
آخر
فروماندي
در
اين اسرار ظاهر
خرد طفلي است
در
وصف کمالت
فرو مانده
در
اين بحر جلالت
حقيقت عشق
در
جان راه دارد
که
در
هر دو جهان تو شاه دارد
توئي آتش وليکن
در
حجابي
از آن پيوسته دائم
در
عتابي
توئي اي ديدنت
در
پرده دل
تو هستي
در
نهان گمکرده دل
ز خود آورد و
در
خود او نمودست
گره
در
عاقبت خود برگشودست
نديدم جز يکي
در
کارگاهش
شدم
در
سايه عشق و پناهش
يکي ديدم تمامت بي نهايت
همه
در
دوست
در
ديدار غايت
چو
در
توحيد جانان
در
يکي ام
ز يکي جوهر کل بيشکي ام
چو
در
توحيد جز يکي نديدم
يکي را
در
يکي يکي گزيدم
زهي ديدار من
در
اول کار
نموده
در
حقيقت عين پرگار
زهي ديدار من
در
جزو و
در
کل
نموده خويشتن هم رنج و هم ذل
نمانده عقل پنهاني تو
در
دوست
حقيقت مغز شد
در
حق ترا پوست
نمانده عقل تا
در
عين عشاق
نمائي دمدمه
در
کل آفاق
يکي ديدي تو صورت
در
معاني
از آن از بحر معني
در
چکاني
يکي هستي و
در
يکي يکي تو
مثال قطره
در
قلزمي تو
تو گنجي ليک
در
بند طلسمي
تو جاني ليک
در
زندان جسمي
بلاي دل کشيدي
در
سرانجام
بيک ره
در
فکندي ننگ با نام
بلاي عشق
در
دل راه دارد
از آن کين دل نظر
در
شاه دارد
بلاي عشق
در
جان و دل آمد
که دل با جان
در
اين عين کل آمد
رهي کن تا خوش و فارغ نشيني
که ايندم
در
گمان نه
در
يقيني
چو
در
نزديک جانان ميروي تو
سزد گر
در
جهان جان شوي تو
شود
در
گر بماند
در
صدف باز
وگرنه عين دريا باشد از راز
نيابد بانگ و فريادش بسي هم
که تا پنهان شود
در
بحر
در
دم
شود بحرت
در
اين دل ناپديدار
بيابي جوهر و هم
در
شهوار
زهي شرعت گرفته قاف تا قاف
فکنده زلزله
در
نون و
در
کاف
همه
در
تو شده چون قطره گم
کجا پيدا شود
در
قطره قلزم
در
آنجائي که آنجا مرسلين اند
که
در
جنت ستاده حور عين اند
تمامت انبياء استاده
در
راه
که
در
يابند ديدار تو اي شاه
همه حق ديد خود
در
وي نهان ديد
جمال دوست هم
در
خود عيان ديد
يکي را ديد
در
خود آشکاره
ز خود
در
خود همي کردش نظاره
زهي خلوت که موسي
در
نگنجيد
فلک
در
نزد او ذره نسجيد
در
آن شب چون همه
در
سير خود يافت
زديد احمدي ديد خدا يافت
نگه ميداشت با خود راز
در
ديد
که جز ديدش
در
آن محرم نميديد
اگر تو
در
طلب هستي يقين شو
در
اين ظلمت يقين کل راه بين شو
حقيقت اين همه
در
تو نهان است
ولي صورت
در
اين عين جهانست
چو مردان جهان
در
خود سفر کن
چو مشتاقان يکي
در
خود نظر کن
مشو
در
خواب و بيداري طلب کن
نمود عين دل را
در
ادب کن
در
اينجا عاشق هشاير مي باش
حقيقت
در
عيان دلدار مي باش
در
اينجا باز بين و مي مشو گم
مثال قطره
در
عين قلزم
در
اينجا گر حقيقت باز بيني
حقيقت
در
مکان اعزاز بيني
در
اينجا
در
حقيقت ذات باشد
تمامت او عيان آيات باشد
در
اينجا نيست صورت نيز معني
نمي گنجد
در
اينجا عين دعوي
در
اينجا آفتاب و ماهتابست
تمامت ذره ها
در
عين تابست
در
اينجا دوزخ و عين بهشتست
همه
در
عين ذات تو سرشتست
صفحه قبل
1
...
248
249
250
251
252
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن