167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ويس و رامين

  • همي کردند ساز ميهماني
    در آن ايوان و کاخ خسرواني
  • ز پيري مغزت آهومند گشتست
    ز گيتي روزگارت در گذشتست
  • بترسم کافتاب آسماني
    کنون در باختر گردد نهاني
  • بهاري بود ازان هر دلستاني
    ز رخسارش بدو در گلستاني
  • چو شاخ خيزران باريک ماري
    کلاغي در ميان مرغزاري
  • نشاندندش همانگه در عماري
    عماري گشت ازو باغ بهاري
  • نگاريده بدو در آفتابي
    فرو هشته برو زرين نقابي
  • تو همچون تشنگان جوياي آبي
    وليکن در بيابان با سرابي
  • نشسته ويس بانو در شبستان
    شبستان زو شده همچون گلستان
  • هنوز از شير آلوده دهانت
    بشد در هر دهاني داستانت
  • بگويم داستان عاشقانه
    بدو در عشق را چندين فسانه
  • مرا در کودکي تو پروريدي
    وزان پس مرمرا بسيار ديدي
  • به خان خويش در چونين اسيرم
    نبينم دوستدار و دستگيرم
  • وزيشان شيرمردي کامرانيست
    کجا در هر هنر گويي جهانيست
  • زنان در آفرينش ناتمامند
    ازيرا خويش کام و زشت نامند
  • درين گيهان توي بوده همانا
    در انده ناتوان و ناشکيبا
  • ازيرا لختکي تندي نمودم
    که گفتار از در تندي شنودم
  • اگر جان مرا با من بماني
    گذارم در پرستش زندگاني
  • مرا زنده بمان تا زندگاني
    کنم در کار مهرت رايگاني
  • دگرباره سخنهاي نگارين
    چو در پيوسته کرد از بهر رامين
  • بشد در پاسخش چيره زباني
    که بودش خامشي همداستاني
  • هزاران گل شکفته بر رخانش
    نهفته سي ستاره در دهانش
  • بماند با شب تيره سياهي
    بپوسد در درون جوي ماهي
  • بفرمودش که خواهر را بفرهنج
    به شفشاهنگ فرهنجش در آهنج
  • شهنشه گوي زد با نامداران
    بجوشيده در آن ميدان سواران
  • ندارد مايه جز شيرين زباني
    نجويد راستي در مهرباني
  • نبد در هجر يک روزه قرارت
    چگونه باشد اکنون روزگارت
  • سحرگاهان نسيمي خوش دميدي
    پگاه بام رامين در رسيدي
  • همي تا در شبستان و سرايي
    هنرهاي يلان نيکو نمايي
  • همي دانست رامين بوستاني
    بدو در کار ديده باغباني
  • زهي رامين که در باغ بهشتي
    هميشه با گل ارديبهشتي
  • تو گويي باد پيشم آتشينست
    زمين در زير پايم آهنينست
  • چو داري در خراسان مرزباني
    چرا جويي دگر جا ايرماني
  • شکفته باغ ديدم نوبهاري
    سزاي آنکه در وي مهر کاري
  • تو چون زيبا درختي آبداري
    شکفته نغز در باغ بهاري
  • ترا بخشم خراسان و کهستان
    تو باشي آفتابم در شبستان
  • مرا در پيش چون تو آفتابي
    چرا جويم فروغ ماهتابي
  • توديگر دوست را در برگرفته
    ميان قاقم و سنجاب خفته
  • بمانم ويس را ايدر غريوان
    ببسته در دز اشکفت ديوان
  • غبار حسرتش بر رخ نشسته
    اميد وصلتش در دل شکسته
  • نديدندي به روزش ديده بانان
    نديدندي به شب در پاسبانان
  • کنم پيکانت از ياقوت سوده
    چو سوفارت ز در نابسوده
  • کنون از دست سرماي زمستان
    نشنيد ديدبان در خانه لرزان
  • بوم تا مرگ در مهرش گرفتار
    وفاداريش را باشم پرستار
  • پلنگي بود گفتي جفت جويان
    به ويراني در آن کهسارپويان
  • بهاران بود آن خوش روزگارم
    نيابم بيش در گيتي قرارم
  • همي گفت اي فرومايه زمانه
    بدزديدي ز من در يگانه
  • نشايد ويس من در خاک خفته
    شهنشه ديگري دربر گرفته
  • شکسته گوشوارش پاک در گوش
    ابي زيور بمانده روي نيکوش
  • مرا برداشت از کاخ شبستان
    بخوابانيد در باغ و گلستان
  • يکي فرزانه بود اندر خراسان
    در آن کشور مه اخترشناسان
  • تو با پيل دمان در کارزاري
    ندام چونت باشد رستگاري
  • تو بي کشتي همي دريا گذاري
    ازو جوينده در شاهواري
  • مگر يکروز طوفاني درآيد
    ترا با خانه ناگه در ربايد
  • اگر فرمان بري پندم نيوشي
    شکيبايي کني در صبر کوشي
  • نيابم در ميان مهرجويان
    نورزم نيز مهر ماهرويان
  • دري در جان تاريکم گشادند
    چراغي اندر آن درگه نهادند
  • جهد باد صبا بر کوهساران
    چرد گور ژيان در مرغزاران
  • گهر صد جام در پايش فشاندند
    به گاه زرنگارش برنشاندند
  • گهي بر تارکم شمشير بودي
    گهي در رهگذارم شير بودي
  • همه زر بود سنگ کوهسارم
    همه در بود ريگ رودبارم
  • کنون دلشاد باشم در جواني
    به آساني گذارم زندگاني
  • مرا بينيد حال من نيوشيد
    دگر در عشق ورزيدن مکوشيد
  • مرا ديدي که راه پارسايي
    چگونه داشتم در پادشايي
  • حسودا تو مگر آگه نداري
    که در باران بود اميدواري
  • اگر خرسند گردم در جدايي
    ز من باشدنشان بي وفايي
  • کنونم غرقه در دريا بماندي
    مرا بر آتش هجران نشاندي
  • اگرچه در زمانه پهلواني
    به نام نيک بيش از خسرواني
  • نداند حالت من در جدايي
    بريده ز آشنايان آشنايي
  • همم در شهر داننده جوانان
    همم بر دشت خواننده شبانان
  • کجا من در پس نامه دوانم
    اگر صدبند دارم بگسلانم
  • شکفته بر کنار جيم نسرين
    نهفته در ميان ميم پروين
  • بکشتم عشق در باغ جواني
    به جان خويش کردم باغباني
  • بدانديشان درختانش بکندند
    در و ديوار او بر هم فگندند
  • همي بيني مرا در حال چونين
    همي گويي سخنهاي نگارين
  • چرا به فسوس در سرما بميرم
    چرا راه سلامت برنگيرم
  • بخواهي رفتن اي خورشيد تابان
    مرا گمره بماندن در بيابان
  • مرا در کودکي تو پروريدي
    کنونم سر به پروين برکشيدي
  • چو از ديده شاهنشه جدايم
    تو گويي در دهان اژدهايم
  • چو آيد روزگار نوبهاران
    ترا در ره بسي باشند ياران
  • شوم در دشت گردم با شبانان
    نگردم نيز گرد مهربانان
  • چرا در خيرگي چندين نشينم
    چرا بيرون نيايم زين کمينم
  • هميدون گنجهاي شاه گربز
    نهاده بود همواره در آن دز
  • زنان مهتران يکسر برفتند
    همه بيگانگان از در برفتند
  • گروهي نعره بر رويش گشادند
    گروهي در پي او اوفتادند
  • ترا گر هست گوهر روشنايي
    چرا در کار تاريکي نمايي
  • بوم در پادشاهي دادفرماي
    به درويشان ز احسان کام بخشاي
  • چو ابري بود دستش نوبهاري
    همي باريد در شاهواري
  • جهان در دست ويس دلستان بود
    وليکن خاصش آذربايگان بود
  • زبانم گر شکيبايي نمايد
    دلم در ناشکيبايي فزايد
  • ترا من در هنرها آزمودم
    هميشه ز آزموده شاد بودم
  • گهي در دخمه دلبر نشستي
    شبانروز به درد دل گرستي
  • ز عمر خويش در فصل بهارست
    ازيرا همچو اشکوفه ببارست
  • الا تا در جهان باشد زمانه
    زمانه عمر بادت جاودانه
  • ديوان عراقي

  • نديدم در جهان کامي دريغا
    بماندم بي سرانجامي دريغا
  • بيفشاند آستين بر هردو عالم
    قلندوار در ميخانه بنشست
  • ساقي قدحي شراب در دست
    آمد ز شراب خانه سرمست
  • در سايه مجو دل عراقي
    کان ذره به آفتاب پيوست
  • ناخورده دلم شراب وصلت
    از دردي هجر در خمار است
  • آتش سوداش ناگه شعله زد
    در دل غمگين حيرانم گرفت