167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

مختار نامه عطار

  • ما اعجميان بارگاه عشقيم
    اين سر تو نداني بچه آيي برما؟
  • مصيبت نامه عطار

  • گفت دو لوري بچه مرد و زني
    کرده درخرگه بصحرا مسکني
  • جوهر الذات عطار

  • شدم من حافظ قرآن و اسرار
    نمود خود از آن ديدم سزاوار
  • ز آدم دم زن اي آدم بچه دم
    که ايندم جز تو آدم نيست آدم
  • ويس و رامين

  • کنون بر رست پيش من به صدناز
    به پرواز اندر آمد بچه باز
  • غنوده از پس او خرس مهتر
    چو بچه پيش او از خرس کهتر
  • نباشد مار را بچه بجز مار
    نيارد شاخ بد جز تخم بد بار
  • بچه بودست شهرو را سي واند
    نزادست او ز يک شوهر دو فرزند
  • اگر هم باز باشد بچه باز
    پسر همچون پدر باشد سرافراز
  • ديوان فرخي سيستاني

  • من اين غرض بتوانم شناخت نيک ،ولي
    دراز کردن قصه بهر سخن بچه کار
  • دمنه از بهر شکم عافيت شير نجست
    لاجرم شير بچه کرد بسرگين اندر
  • ناصر دين خداي و حافظ خلق خداي
    نايب پيغمبر و پشت امير المؤمنين
  • هيچ خسرو بچه را نيست چو محمود جدي
    هيچ شهزاده ندارد چو محمد پدري
  • ديوان فروغي بسطامي

  • فرزند بشر بدين روش نيست
    حوري بچه اي تو يا پريزاد
  • ديوان قاآني

  • تيغت عجبا هيچ بگويم بچه ماند
    برقيست علي الله نه که مرگيست مفاجا
  • زان مي که گر برابر آبستني نهند
    بينند روي بچه ز زهدان مادرا
  • پي تذکر مدح تو شسته حافظ روح
    ز لوح حافظه ناس نقش عصيان را
  • بط بچه پيلست به خون برزده خرطوم
    يا شاخ بقم رسته ز پيشاني مارست
  • نه آخر بچه شير ژيان شير ژيان گردد
    نه آخر زاده نر اژدها نر اژدها آمد
  • به عقل گفتم با جود ناصري عجبست
    که بچه خون خورد اندر مشيمه مادر
  • شبي چنين که اگر بچه يي بزايد حور
    سيه تر از دل عفريت بينيش پيکر
  • چون ماه فروزنده ز هر حجره درآمد
    حوري بچه يي سرو به قد کبک به رفتار
  • يارب اين آبله رو ابلهک مفلس زشت
    بچه تدبير به شيرين پسران گردد يار
  • حوري بچه زايند زنان حبش و زنگ
    آرند اگر نقش جمالش به فکر بر
  • اگر لاحول پاس من نبودي حافظ و حارس
    ز شب تا چاشتگه نهمار گادندي شياطينش
  • زنگي بچه فرهنگ و ادب هيچ نداند
    چون شد که تو نهمار ادب گشتي و فرهنگ
  • ماني به غرابي که بود جفت حواصل
    يا بچه زاغي که به شهباز زند چنگ
  • زلفين تو زاغيست سيه کز زبر سرو
    بگرفته نگون بچه بازي به دو چنگل
  • گر حزم رزين تو شود حافظ اجسام
    اجسام جهان وارهد از ننگ تخلخل
  • زه کمان تو زهدان بچه نصرت
    سر سنان تو پستان کودک اقبال
  • به تيغ حارس جيش و به کلک حافظ ملک
    بدين مخالف مال و بدان مخالف مال
  • هرکس به قدر پايه ببايدش جايگاه
    عنقا کند به قاف و کبوتر بچه وکن
  • آتش سردي که گر بنوشد حبلي
    مهر درخشان شودش بچه به زهدان
  • گفتم از مادر آن ترک روم پرسم باز
    که اگر ماه نيي مه بچه چون ميزابي
  • فرزند بخت بچه دولت نتاج تاج
    پيوند ملک وارث کي يادگار جم
  • وز روم هر کجا بچه ترساي مهوشست
    ور خود بود کشيش کليسا بياوريد
  • ترکا مگر تو بچه حور جنانيا
    کاندر جهان پيري و دايم جوانيا
  • ميري که بود حافظ زندان سکندر
    وز حکم ملک ملک سليمانش مسخر
  • بچه شيرست پنداري ملک محمود از آنک
    شير خوارست و دل شير ژيان دارد همي
  • ديوان محتشم کاشاني

  • من منفعل که پيشت دو جهان گناه دارم
    بچه روي عذر گويم که رخ سياه دارم
  • ضابط قانون دولت حافظ ملک و ملل
    حارث ايران و توران باعث امن و امان
  • پيک مرگ از دشت آفت بي محل
    بر سر حافظ محمد جان رسيد
  • مزاج اتش جوعش به گرد خرمن کاه
    بر خرد بچه ماند به ماهتاب و کتان
  • از قضا تاريخ رحلت کردنش
    زين معما شد که حافظ سر نهاد
  • حافظ آن خود رو درخت باغ نظم
    زد به تيغ کين عدويي بيخ او
  • ديوان مسعود سعد سلمان

  • زانش زنند تا بچه خفته ست پيش آنک
    پيوسته ايستاده بود پيش او قدر
  • هر دو بي ره شوند و نبود نيز
    بچه اين و آن حباب و شرار
  • نه زن گويد که بر تن نيست جامه
    نه گويد بچه بر سر نيست دستار
  • سالها بوده ام چنان که بود
    بچه شير خواره بي مادر
  • گاه بر مادري ز دست آتش
    گه ربوده ست بچه اي ز کنار