نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.
هفت پيکر نظامي
چون شناسا شدم به دانائي
در
بدو نيک
در
دريائي
بر نظامي
در
کرم بگشاي
در
پناه تو سازش جاي
شرف نامه نظامي
پراکندگي
در
سپاه اوفتاد
برينش
در
آزرم شاه اوفتاد
بداد آنچه
در
پيشتر بودشان
دو چندان دگر
در
افزودشان
بلندي نمودن
در
افکندگي
فراهم شدن
در
پراکندگي
سران جهان ديد
در
پيشگاه
سرافکنده
در
سايه يک کلاه
به هندوستان
در
زنم آتشي
نمانم
در
آن بوم گردنکشي
روان آب
در
سبزه آبخورد
چو سيماب
در
پيکر لاجورد
نواي جهان خارج آهنگيست
خلل
در
بريشم نه
در
چنگيست
در
انبار آکنده خوردي نماند
همان
در
خزينه نوردي نماند
بزرگان دولت
در
آن جستجوي
فتادند ازان کار
در
گفتگوي
سنان
در
سنان کوکب افروخته
سپر
در
سپر کوکبه دوخته
در
لهو بگشاد بر همدمان
ز
در
دور غوغاي نامحرمان
اقبالنامه نظامي
بسي
در
بران
در
ناسفته سفت
بسي گفتنيهاي ناگفته گفت
به سيلاب
در
گنج پرداختن
جواهر به دريا
در
انداختن
جهاني چنين
در
غلط باختن
سپهري چنين
در
کج انداختن
مخزن الاسرار نظامي
پرده
در
انداخته دست وصال
از
در
تعظيم سراي جلال
گوهر تن
در
تنکي يافتند
قيمت جان
در
سبکي يافتند
داد
در
اين دور برانداختست
در
پر سيمرعغ وطن ساختست
در
بنه طبع نجات اندکيست
در
قفص مرغ حيات اندکيست
در
ستدن حرص جهانت دهد
در
شدن آسايش جانت دهد
زهد غريبست به ميخانه
در
گنج عزيزاست به ويرانه
در
ديوان وحشي بافقي
زو فقيران تمام
در
آزار
زو اسيران تمام
در
آذر
خنجرت
در
غلاف فتنه بلاست
چون زبان
در
دهان اژدرهاست
ناظر و منظور وحشي بافقي
در
گنجينه احسان گشادي
در
آن ويرانه گنج جان نهادي
اگر
در
دل گذشتي طيلسانش
فلک
در
پا فکندي کهکشانش
فرهاد و شيرين وحشي بافقي
گشاده دست
در
کار آزمايي
نموده سحر
در
صنعت نمايي
هفت اورنگ جامي
شاعري
در
سخنوري ساحر
در
فن مدح گستري ماهر
متجسد شود
در
او ارواح
متروح شود
در
او شباح
روي آن
در
صيانت خاطر
روي اين
در
عمارت ظاهر
صحبتي
در
گرفت تنگ بسي
که نگنجيد
در
ميانه کسي
در
دگر از شماره اعيان
که بود
در
مراتب امکان
در
عرب
در
عجم بود مشهور
کو مدنش مغفل مغرور
ناگهان
در
مقابل آن ماه
ديدم افتاده بيدلي
در
راه
در
همه کار
در
همه حالت
کارگر بي توسط آلت
در
حقيقت باسرها ساريست
در
مجاري جسم و جان جاريست
جسم شان
در
مجاهدت قايم
جان شان
در
مشاهدت هايم
در
مقام مجاهدت قايم
در
عبادت قدم زدي دايم
يافتم بار
در
جوار خداي
داد
در
پيشگاه قربم جاي
در
خيالات هيئت افلاک
طبع او
در
نهايت ادراک
تا سحر
در
لباس بيگانه
برگذشتي به هر
در
خانه
پاکدينان
در
او بياسايند
کفر کيشان
در
او بفرسايند
بود
در
شهر خادم خواجه
در
سفرها ملازم خواجه
در
همه کارها بدو همدم
در
همه رازها بدو محرم
کنيزان پوشيده رخ چون پري
در
آيند
در
عرض جولانگري
چو
در
موعظت گوهرافشان کند
سخنهاش تأثير
در
جان کند
در
خاک ارادت اولين کشت
در
کاخ نبوت آخرين خشت
در
پويه براق زير رانت
جبريل چو برق
در
عنانت
در
عالم ازان فتاد شوري
در
خاطر عاشقان سروري
در
نغمه به ساقشان خلاخل
چون
در
کف مطربان جلاجل
کف
در
کف ديگران نهادي
رخ
در
رخ ديگران ستادي
در
حجله عزتش نشاندند
چون چشم بدم ز
در
براندند
در
نظم بلند چون ثريا
در
سجع لطايفش مهيا
در
معرکه دلاوري شير
در
قطع امور ملک شمشير
در
مطرح آهوان نهاده
در
بند وي آهويي فتاده
زايام وصال
در
حکايت
زآلام فراق
در
شکايت
در
کشمکش فراق چوني
در
آتش اشتياق چوني
در
عرصه عشق پاکبازي
در
نکته شعر سحر سازي
جاي
در
کعبه اميد کند
روي
در
قبله جاويد کند
در
حضر روشني جاهت ازوست
در
سفر ايمني راهت ازوست
رسته دندان او
در
خوشاب
حقه
در
خوشابش لعل ناب
روي
در
بغداد کرد اعرابيي
در
تمناي غنيمت يابيي
ثبت
در
او قاعده هستيش
در
هنر خويش سبک دستيش
باد چو
در
دامنش آويخته
غاليه
در
جيب جهان ريخته
غزالي
در
رياض جان چرنده
نهد
در
پنجه گرگ درنده
اميد کامراني نيست
در
عشق
صفاي زندگاني نيست
در
عشق
بلي
در
بوته عشق مجازي
گذشتش عمر
در
مانع گدازي
ديوان هاتف اصفهاني
مرغان حرم
در
آشيان ها
در
آرزوي شکنج دامت
شاه و درويش هلالي جغتايي
پدران
در
نسب برابر هم
پسران
در
حسب برابر هم
در
چنين وقت بهترين جايي
نيست جز
در
کنار دريايي
بود
در
جمع خيمه خرگاهي
در
ميان ستاره ها ماهي
ابروي خصم
در
سپر ناياب
همچو کشتي فتاده
در
گرداب
ناگهان خصم
در
گريز افتاد
رخنه
در
لشکر ستيز افتاد
ديوان عرفي شيرازي
دانه از کشت جودش ارمرغي
چيندو
در
گلو
در
اندازد
مايه نشئه انوثيت
باز
در
بطن ما
در
اندازد
نيک دارو مرنج گر عرفي
در
ثنايت عنان
در
اندازد
حاسدت
در
مصيبت طالع
تا بمژگان نشسته
در
خون باد
بر خاک
در
طبيعت او
درياي محيط
در
تيمم
بيفشار
در
سينه غمکده
بر افروز
در
کعبه آتشکده
هر نقش که
در
بهشت بينم
در
کارگه خيال باشد
اخلاق الاشراف عبيد زاکاني
عدل کن زآنکه
در
ولايت دل
در
پيغمبري زند عادل
ديوان امير خسرو
هر بار کان پريوش
در
کوي من
در
آيد
بيهوشيي ز رويش
در
مرد و زن
در
آيد
امروز
در
جانم سخن، فرداي وصلم
در
دهن
او
در
غم امروز من، من
در
غم فرداي او
ديوان انوري
در
بزم رشک برده برو شاخ
در
خزان
در
بذل شرم خورده از او ابر
در
بهار
ديوان بيدل دهلوي
تو درون خانه مست خواب و
در
بيرون
در
در
غمت از حلقه دارد ديده بيدار
در
ديوان پروين اعتصامي
در
دوستي تو پايدار است
ديوان خواجوي کرماني
لعل تو
در
چشم من باده بود
در
قدح
مهر تو
در
جان من گنج بود
در
خراب
چشم را
در
بند تا
در
دل نيايد غير دوست
گر
در
مسجد نبندي سگ بمسجد
در
شود
تنش تابنده
در
ديبا چو مي
در
ساغر از صفوت
رخش رخشنده
در
برقع چو آتش
در
نقاب از مي
عارفان
در
وجد و ما
در
هاي هاي
مطربان
در
شور و ما
در
هاي و هوي
ديوان رهي معيري
در
قدح عکس تو، يا گل
در
گلاب افتاده است؟
مهر
در
آئينه، يا آتش
در
آب افتاده است؟
در
بي سر و ساماني
در
بي سر و ساماني
گلستان سعدي
باب اول
در
سيرت پادشاهان
باب دوم
در
اخلاق درويشان
باب سوم
در
فضيلت قناعت
باب چهارم
در
فوايد خاموشي
باب هفتم
در
تأثير تربيت
باب هشتم
در
آداب صحبت
ديوان سلمان ساوجي
چو
در
هيجا کمان گيرد چو
در
مسند قدح خواهد
تو گويي مشتري
در
قوس و خورشيد ست
در
جوزا
صفحه قبل
1
...
23
24
25
26
27
...
1680
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن