167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

حديقة الحقيقة و شريعة الطريقة سنايي

  • گرچه هستي کنون ز غفلت خوش
    سرنگون در فتي درآن آتش
  • باش تا در رسد بهار شما
    تا چه گلها دمد ز خار شما
  • تو نه اي همچو سير در يک پوست
    برگ تو چون پياز تو بر توست
  • يوسف تو هنوز در چاهست
    کش نه هنگام افسر و گاهست
  • گرچه خود نيست در سراي مجاز
    خام دست و دغا ده و کم باز
  • چه کمست اي بزرگ زاده ترا
    در گشاده ست و خوان نهاده ترا
  • گر تو خود را در اين سراي غرور
    از سر جهل و بخل داري دور
  • چه کني در جهان بيم آرش
    زانکه بي پرسش است بيمارش
  • اي سنايي به گرد رضوان پوي
    در آن از ثناي سلطان جوي
  • دوست گز را نه رايگان دارد
    کو زر و سيم در دهان دارد
  • از پي ملک چرخ در تدبير
    ماه حکمست و آفتاب ضمير
  • تيغ در دست پادشاه جهان
    هم فلک رنگ و هم ملک فرمان
  • چون خرد صدهزار گونه ش راي
    همچو جان در دو عالم او را جاي
  • آن کساني که در سراي غمان
    مانده بودند بي سر و سامان
  • در رخ خسرو خردمندان
    خنده اي کرد بي لب و دندان
  • ماه نو بود روي فرح اوي
    خنده زد زان سپهر در رخ اوي
  • نه که چون آفتاب رخشانست
    نعل اسبش چو مه در افشانست
  • هرکه در دولت تو پيوستند
    از غريبي و غبن و غم رستند
  • پس تو چون آفتاب شاه آثار
    در افق گم شود سليمان وار
  • بر در قصر شاه دين پرور
    از پي نام و ننگ و گسب هنر
  • آتش انگيخت در دل دشمن
    دست آن گرز گير قلعه شکن
  • گرچه بودند شاه و مهتر او
    نه گدايان شدند بد در او
  • نه فکندند در مغاک او را
    نه کلاه آمد آن هلاک او را
  • از شمر در سفر چو برگردد
    چون شرنگ ار چه بد شکر گردد
  • از شهان مر وراست در عالم
    ملک ميراث و ملک تيغ به هم