نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان شمس
گشت فلک دايه اين خاکدان
ثور و اسد آمد
در
آشتي
آدميي را همه
در
خود بسوز
آن دميي باش اگر محرمي
مي برمي از بد و نيک کسان؟!
آن همه
در
تست، ز خود مي رمي
مغز بري
در
غم؟! نغزي ببر
بر اسد و پيل زن ار رستمي
در
دل من پرده نو مي زني
اي دل و اي ديده و اي روشني
اخلايي اخلايي، زبان پارسي مي گو
که نبود شرط
در
حلقه، شکر خوردن به تنهايي
صفهاي پري رويان،
در
بزم سليماني
با نغمه داودي، مرغ خوش الحاني
شو گوش خرد برکش، چون طفل دبستاني
تا پير مغان بيني
در
بلبله گرداني
هرجاي که خشکيست درين بحر
در
آريد
تا تر شود و تازه و غرقاب مجيدي
چون جامي
در
خوردم، برخيزم، برگردم
از شاخ آن وردم، گر سرخم، گر زردم
به روزي پنج نوبت بر
در
او
همي کوبند کوس کبريايي
در
آن منزل چه طاعت پاي دارد؟!
که جان بخشت کند از دلربايي
صراحي وار خون گريم به پيشش
بجوشم همچو مي
در
بي قراري
برون و اندرون و جام و مي نيست
وليکن
در
سخن اينست جاري
ايا نفس ملامت گر، خمش کن
که هم تو
در
ضلالت رهنموني
زين آتش
در
هزار داغيم
وز داغ چو صد هزار باغيم
گويند که: «
در
جفاست، اسرار »
باور کردم ز عشق آن يار
در
عشق خوش است هم خموشي
يا معتمدي و يا شفايي
فتح العشق رواقا فاجيبوه سباقا
هله
در
گلشن جان رو، چو مريدي و مرادي
ساقي خاص روحي،
در
ده مي صبوحي
الليل قد تولي و البدر في التواري
همچو مه
در
شهرها، شاهدي ايم هو کي
از همه بيندت، مقتدي ايم هو کي
گرين گل ازان گل يکي لطف بردي
نکردي يکي خار
در
باغ خاري
قراري گرفته، غم عشق
در
دل
قرار غم الحق دهد بي قراري
برادر، مرا
در
چنين بي دلي
ملامت رها کن، اگر عاقلي
گر او پذيرد، ده ده بگيرد
ليکن بخيلست،
در
رخ نمايي
گفتم که: « ما را هنگامه بنما »
گفت: « اينک اما تو
در
جوالي
گر زانک مرا زين جان بکشي
من غرقه شوم،
در
عين خوشي
کنون شد عام کان با تو بپيوست
نجس شد چونک
در
کردي درو دست
اي صبر بخش زاهدان اخلاص بخش عابدان
وي گلستان عارفان
در
وقت بسط و التقا
درم رفيقان از برون دارم حريفان درون
در
خانه جوقي دلبران بر صفه اخوان صفا
تا من ترا بشناختم بس اسب دولت تاختم
خود را برون انداختم از ترسها
در
ايمني
بس خدمت خير کردي بس کاه و جوش بردي
در
خدمت عيسي هم بايد مددي کردن
پا
در
ره پرخون نه رخ بر رخ مجنون نه
شمشير وغا برکش کميخت اسد برکن
اي مطرب طوطي خو ترجيع سوم برگو
تا روح روان گردد چون آب روان
در
جو
در
شش جهة عالم آن شير کجا گنجد
آن پنجه شيرانه بيرون بود از هر شش
نوري که ذوق او جان مست ابد ماند
اندر نرسد وا خورشيد تو
در
گردش
ريش دلهاي همه صحت پذيرد
در
نشان
گر ببيند ريش ايشان دولت اين ريش را
آن صفت کش طلبي سر به تکبر بکشد
عشق آرد بدمي
در
طلب و طال بقا
عشق را
در
ملکوت دو جهان توقيعست
شرح آن مي نکنم زانک گه ترجيعست
دل چون سنگ
در
آنست که گوهر گردد
عشق فارغ کندش از گهر و بي گهري
عاشقانند ترا
در
کنف غيب نهان
گر تو، بيني نکني، از غمشان بوي بري
تشنگان را بسوي آب صلايي بزنيد
طوطيان را به کرم
در
شکرستان آريد
بزم عامست و شهنشاه چنين گفت که: « زود
ساقيان را همه
در
مجلس مستان آريد »
دستها را همه
در
دامن خورشيد زنيد
همه جمعيت ازان زلف پريشان آريد
شادي هردو جهان!
در
دل عشاق ازل
درميا کين سر حد جاي تو هم نيست برو
اي چرخ بي قرارت وي عقل
در
خمارت
بگشا دمي کنارت صفرام کرد صفرا
در
هر مقام و مسکن مهر تو ساخت روزن
کز تو شوند روشن اي آفتاب سيما
اين را اگر ننوشي
در
مرحمت نکوشي
ترجيع هديه آرم باشد کزان بجوشي
در
دلنهي اماني هر سوش مي کشاني
گه سوي بستگيها گه سوي دل گشايي
در
کوي مستفيدي مرده ست نااميدي
کاندر پناه کهفت سگ کرد اوليايي
صفحه قبل
1
...
2494
2495
2496
2497
2498
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن