167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان شمس

  • ني چپست و نه راست در جانست
    بو ز جان يابي ار بينبويي
  • مرگ تا در پيست روز شبست
    شب ما را نهار بايستي
  • چنگ در ما زدست اين کمپير
    چنگ او تار تار بايستي
  • هوش ها چون مگس در آن دوغست
    هوش را هوشيار بايستي
  • آوخ آوخ چو من وفاداري
    در تمناي چون تو خون خواري
  • خر علف زار تن گزيد و بماند
    خر مردار در علف زاري
  • گر بريزي تو نقل ها در پيش
    عقل ها را ز پيش برداري
  • دست بر حرف بي دلي چه نهي
    حرف را در ميان چه مي آري
  • گفت بادست گر در او بوييست
    هديه تو بود که گلزاري
  • ما در اين دور مست و بي خبريم
    سر اين دور را تو مي داني
  • مي زند سال ها در اين مستي
    روح من هاي هاي پنهاني
  • گفتم اي دل کجايي آخر تو
    گفت در برج هاي پنهاني
  • دل مريد تو و تو را خواهد
    کاين در بسته را گشاد تويي
  • گر چه من بدنهاد و بدگهرم
    شاکرم چون در اين نهاد تويي
  • خلوت آنست که در پناه کسي
    خوش بخسپي و خوش بياسايي
  • خود تو چيست بيخودي زان کس
    که از او در چنين تماشايي
  • در رخ و رنگ و چشم تو پيداست
    که ازان بازي و ازان دستي
  • مرگ تا در پي است روز شبست
    شب ما را نهار بايستي
  • هوش ها چون مگس در آن دوغست
    هوش ها هوشيار بايستي
  • چون رضاي دل تو در غم ماست
    يک چه باشد؟ هزار بايستي
  • اي دل اندر اصول وصل گريز
    که بسي در فراق جان کندي
  • قوت ياقوت گير از خورشيد
    تا در اخلاق او به پيوندي
  • تا که در ظل تو بيارامد
    که تو جان را پناه و آرامي
  • که شوم من غريق منت تو
    کابتدا کردي و در اتمامي
  • ني چپست و نه راست در جانست
    آن که جان خسته از پي اويي
  • هين خمش کن در اين حديث بازمپيچ
    آسمان وار اگر يکي تويي
  • جان بر جان هاي پاک رود
    در جهاني که نيست بي کاري
  • گر نکردي نثار دانش و هوش
    کي بدي در زمانه هشياري
  • آتش در ملک سليمان زدي
    اي که تو موري بنيازرده اي
  • در سفر اي شاه سبک روح من
    زير قدم چشم و دل اسپرده اي
  • جان دو صد قرن در انگشت تست
    چونت بگويم؟! که توده مرده اي
  • جان و جهان! دوش کجا بوده
    ني غلطم، در دل ما بوده اي
  • رشک برم کاش قبا بودمي
    چونک در آغوش قبا بوده اي
  • رنگ رخ خوب تو آخر گواست
    در حرم لطف خدا بوده اي
  • چونک ترا در دو جهان خانه نيست
    هر نفسي رخت کجا مي بري؟
  • هر نفسي شعله زند دين از او
    سوز نهد در جگر کافري
  • دوش جمال تو همي شد شتاب
    در کف او مشعله آذري
  • تيز همي کرد خيالش نظر
    محو شدم در تف آن ناظري
  • بر در حيرت، بکش انديشه را
    حاکم ارواح و شه مطلقي
  • چون بگريزي نرسد در تو کس
    ور بگريزيم ز تو، سابقي
  • گر گل او در نگشادي، چرا
    خار صفت بر سر ديوارمي؟
  • در سر من عشق بپيچيد سخت
    ورنه چرا بي دل و دستارمي؟
  • چون ز قضا دعوت و فرمان رسيد
    در پي سرهنگ قضا مي روي
  • يا که ز جنات نسيمي رسيد
    در پي رضوان رضا مي روي
  • روي به جنگ آر و به صف شيروار
    ورنه چو گربه تو در انبان شوي
  • در هوس مشتريت عمر رفت
    ماه ببين و بره از مشتري
  • در عوض دلق تن چار ميخ
    بافته اند از صفتت ششتري
  • چون بگريزي نرسد در تو کس
    ور بگريزيم تو خود سابقي
  • گر ندميدي غم او در دلم
    چون دگران بي دم و فريادمي
  • مار اگر آب وفا يافتي
    در دل آن بحر چو ماهيستي