167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

مظهر العجايب عطار

  • در ولايت معني اسرار داشت
    در هدايت جان هشت و چار داشت
  • در به روي خلق عالم بست او
    جان و دل در ذکر حق پيوست او
  • روح خود را کرده در وي به خواب
    در چنين خوابي تو ويران ميشوي
  • گه در آئي همچو احمد سوي غار
    گه به بيني در معاني روي يار
  • گه در آيي در وجود عاشقان
    گه بريزي بر زمين خود خونشان
  • گه سمرقندي شدي که در خطا
    گه تو عالم را کني در زير پا
  • گه کني ني را تو گويا در سخن
    گه تويي اسرار معني در سخن
  • هر چه گويم و آنچه آيد در صفت
    از تو پيدا مي شود در هر صفت
  • خود نباشد در شريعت شان تميز
    در ريا دارند علم شرع را
  • هر کسي اندر شريعت پير نيست
    در شريعت در طريقت پير جوي
  • اي به مکه کرده در اول ظهور
    وي به آخر در نجف درياي نور
  • اي تو در معني ظهور مصطفي
    وي تو در صورت لقاي مصطفي
  • مظهر من در شريعت آمده است
    در طريقت او حقيقت آمده است
  • اهل راز آن است در خلوت نشست
    وآن در معني به روي غير بست
  • معني اول تو اي در سروري
    معني آخر تو اي در رهبري
  • معني اول تو اي در سر لن
    معني آخر توئي در پيرهن
  • خود تو بودي در دل منصور نور
    زآن ازو آمد اناالحق در ظهور
  • گه نمائي خويش را در آينه
    جلوه گر گردي تو در هر آينه
  • گه درآئي در ميان اهل راز
    گه کني در ملک معني ترک تاز
  • در جهان در هر زمان غوغاي تست
    خود بهر قرني به جان سوداي تست
  • سالها در ملک سرمد بوده اي
    در مدينه با محمد بوده اي
  • مزرعه در ملک ما بسيار داشت
    تخم بي صبري در او بسيار کاشت
  • ناگهم افتاد در کويش گذر
    بود چون فرزند او بيرون در
  • هر که دنيا دار شد در زحمت است
    هر که از پيشش رود در رحمت است
  • هر که دنيا دار شد در راه ماند
    پاي بسته در درون چاه ماند
  • در معاني کوش ني در جاه و مال
    زآن گه جاه و مال را باشد زوال
  • تو به عزت نه قدم در کوي دوست
    تا که ره يابي تو در پهلوي دوست
  • ديده خود را تو در معني گشا
    تا شوي در معني ما آشنا
  • در طريقت خوانده ام آن نامه را
    در حقيقت رانده ام آن خامه را
  • خود از آن در سوي گورستان روي
    بي شکي در گور بي ايمان روي
  • هر که او در گور بي ايمان رود
    بي شک او در وادي شيطان رود
  • جاي شيطان در سقر باشد بدان
    در سقر او را مقر باشد بدان
  • او در آيد در طريق انبيا
    راه بين گردد به نور اوليا
  • خويش را در زهد داند کاملي
    تا به دام او در افتد جاهلي
  • هر که در خواب است او را ديد نيست
    ذره اي در جان او توحيد نيست
  • تخم نيکوئي بکشتم در جهان
    وين چنين مظهر نوشتم در جهان
  • مرا گنج معاني در ضمير است
    ز اسرارم خوارج در زحير است
  • زهيلاجم جهان در لرزش آمد
    فلک از قدرتش در گردش آمد
  • ز بحر علم در آرم به خروار
    کنم در راه جانان جمله ايثار
  • هر آن کس را که دنيا در نگين است
    ورا صد دشمن بد در کمين است
  • ز دانشهاي نادان در چه افتي
    چه خوک تير خورده در ره افتي
  • در اين عالم بسي من راه ديدم
    همه اين راه را در چاه ديدم
  • برو در مدرسه تو علم حق خوان
    مده تغيير در معني قرآن
  • در اين معني مرا حالي عجيب است
    که در گفتار من سري غريب است
  • هر آن کس کو در مخلوق داند
    خدا او را ازين در زود راند
  • چو عجب و نخوت آمد در دماغش
    يکي روغن بريزد در چراغش
  • به تنهائي کنم اين کار در دهر
    که بعد از من بگويند در همه شهر
  • ز بسکه در علويها پريدي
    به آخر خويش در سفلي بديدي
  • ز صفرا آتش آمد در وجودم
    به آخر سوخت در عشقش چو عودم
  • دگر در اين جهان هفت است دريا
    در اجسامت به مثل اوست بر پا