167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان سعدي

  • چون مرغ به طمع دانه در دام
    چون گرگ به بوي دنبه در بند
  • نوروز که سيل در کمر مي گردد
    سنگ از سر کوهسار در مي گردد
  • اين ملح در آب چند بتواند بود
    وين برف در آفتاب تا کي باشد؟
  • در چشم من آمد آن سهي سرو بلند
    بربود دلم ز دست و در پاي افکند
  • بس آب که مي رود به جيحون و فرات
    در باديه تشنگان به جان در طلبش
  • هر سروقدي که بگذرد در نظرم
    در هيأت او خيره بماند بصرم
  • در يک دم اگر هزار جان دست دهد
    در حال به خاک قدمي بفروشيم
  • آن لطف که در شمايل اوست ببين
    وآن خنده همچو پسته در پوست ببين
  • روزي بيني در آرزوي رخ تو
    چون اشک چکيده در کنارم ديده
  • در هواي زلف بستت در فريب چشم مستت
    ساکن ميخانه گردد زاهد صاحب ولايت
  • در خشک و تر بگشتم، مثلت دگر نديدم
    مثل تو خوبرويي، در خشک و تر نباشد
  • به ميدان عشق تو در اسب سودا
    همي تاختم تيز و در سر فتادم
  • مواعظ سعدي

  • گر در کمند کافر و گر در دهان شير
    شادي به روزگار کسي کاشناي تست
  • خرم تني که جان بدهد در وفاي يار
    اقبال در سري که شود پايمال دوست
  • همچو زنبور در به در پويان
    هر کجا طعمه اي بود مگسيست
  • در باغ امل شاخ عبادت بنشانيد
    وز بحر عمل در مکافات برآريد
  • من سگ اصحاب کهفم بر در مردان مقيم
    گرد هر در مي نگردم استخواني گو مباش
  • در معني منتظم در ريسمان صورتست
    ني چو سوزن تنگ چشمم ريسماني گو مباش
  • گر مريد صورتي در صومعه زنار بند
    ور مرائي نيستي در ميکده فرزانه باش
  • سعديا قدري ندارد طمطراق خواجگي
    چون گهر در سنگ زي چون گنج در ويرانه باش
  • در نگارستان صورت ترک حفظ نفس گير
    تا شوي در عالم تحقيق برخوردار دل
  • تا نبايد گشتم گرد در کس چون کليد
    بر در دل ز آرزو قفل شکيبايي زدم
  • اي که در دنيا نرفتي بر صراط مستقيم
    در قيامت بر صراطت جاي تشويشست و بيم
  • سعديا پرهيزگاران خودپرستي مي کنند
    ما دهل در گردن و خر در خلاف افکنده ايم
  • ايشان چو ملخ در پس زانوي رياضت
    ما مور ميان بسته دوان بر در و دشتيم