167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

حديقة الحقيقة و شريعة الطريقة سنايي

  • عقل در کارگاه کن فيکون
    از پي جلوه قرار و سکون
  • در ازل چون حديث با خود راند
    تا ابد همچو کرم پيله بماند
  • کند ار عاقلت به حق در خشم
    به از آن کت ببندد ابله چشم
  • معن دادي خمي درم به دمي
    باز کردي مکاس در درمي
  • مرد گرد در خرد گردد
    تنگ ميدان به گرد خود گردد
  • حاکم عقل را در اين بنياد
    کارها محکم است و دلها شاد
  • شوق چون در نهادش آويزد
    عقل کل را ز ره برانگيزد
  • بعد ازان سالکان چو بشتابند
    علم حق در حديث او يابند
  • در بهار ار نه عدل وي بودي
    با گل و با گلاب کي بودي
  • جان چو در عالم درنگ آيد
    خود از اين رنگهاش ننگ آيد
  • از پي جستن سلامت جان
    اسب جان را در اين محيط مران
  • نه چو کشتي شکست اي رعنا
    شد سباحت وبال در دريا
  • در دل و جان آنکه هشيارست
    بر سر و چشم آنکه بيدارست
  • در اضافت سوي زمانه لطيف
    به اضافت به سوي عقل کثيف
  • بعد از آن در ولايت تصوير
    مرتبه نقش دان و نقش پذير
  • ز اول جان و آخر مرجان
    فاعل و منفعل در اين دو ميان
  • در سراي صفت پذير فنا
    از پي رفعت قصور و بنا
  • ورنه در عالم يقين و گمان
    خر همان بودي و حکيم همان
  • هست اعضا چو شهر و پيشه وران
    عقل دستور و دل در او سلطان
  • گرنه در امر عقل و دل باشند
    همه هم خوار و هم خجل باشند
  • عقل و دل را اگر مطيع شوند
    در حضيض فنا رفيع شوند
  • نفس کو مر ترا چو جان دارست
    بي تو در جسم تو بسي کارست
  • اينکه در دست شهوت و خشمند
    چشم بي نور و نور بي چشمند
  • عقل را هيچ مدح نتوان گفت
    جز بدو در مدح نتوان سفت
  • از براي حصول نعمت دل
    در دل آويز خاک بر سر گل