نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان سعدي
گويند رفيقانم
در
عشق چه سر داري
گويم که سري دارم درباخته
در
پايي
در
روي تو گفتم سخني چند بگويم
رو باز گشادي و
در
نطق ببستي
خانه اي
در
کوي درويشان بگير
تا نماند
در
محلت زاهدي
مگر
در
آينه بيني و گر نه
در
آفاق
به هيچ خلق نپندارمت که مانندي
قلمست اين به دست سعدي
در
يا هزار آستين
در
دري
در
سراپاي تو حيران مانده ام
در
نمي بايد به حسنت زيوري
هر که يک بارش گذشتي
در
نظر
در
دلش صد بار ديگر بگذري
اول منم که
در
همه عالم نيامده ست
زيباتر از تو
در
نظرم هيچ منظري
آه سعدي اثر کند
در
کوه
نکند
در
تو سنگ دل اثري
عودست زير دامن يا گل
در
آستينت
يا مشک
در
گريبان بنماي تا چه داري
کس از کناري
در
روي تو نگه نکند
که عاقبت نه به شوخيش
در
ميان آري
حديث يا شکرست آن که
در
دهان داري
دوم به لطف نگويم که
در
جهان داري
تو
در
ميان خلايق به چشم اهل نظر
چنان که
در
شب تاريک پاره نوري
آن کو نديده باشد گل
در
ميان بستان
شايد که خيره ماند
در
ارغوان و خيري
سعدي نظر بپوشان يا خرقه
در
ميان نه
رندي روا نباشد
در
جامه فقيري
چنان موافق طبع مني و
در
دل من
نشسته اي که گمان مي برم
در
آغوشي
لايقتر از اميري
در
خدمتت اميري
خوشتر ز پادشاهي
در
حضرتت غلامي
در
چکانيدي قلم بر نامه دلسوز من
گر اميد صلح باري
در
جوابت ديدمي
زنده بي دوست خفته
در
وطني
مثل مرده ايست
در
کفني
در
دهانت سخن نمي گويم
که نگنجد
در
آن دهن سخني
چون اسم تو
در
ميان نباشد
گويي که به جسم
در
مياني
آورده ز غمزه سحر
در
چشم
درداده ز فتنه تاب
در
موي
شيري
در
اين قضيت کهتر شده ز موري
کوهي
در
اين ترازو کمتر شده ز کاهي
در
قطره باران بهاري چه توان گفت؟
در
نافه آهوي تتاري چه توان گفت؟
نازک بدني که مي نگنجد
در
زير قبا چو غنچه
در
پوست
صفحه قبل
1
...
246
247
248
249
250
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن