نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان شمس
نظاره چه مي آيي
در
حلقه بيداري
گر سينه نپوشاني تيري بخوري کاري
دي نامه او خواندم
در
قصه بي خويشي
بنوشتم از عالم صد نامه بيزاري
من با صنم معني تن جامه برون کردم
چون عشق بزد آتش
در
پرده ستاري
چون سرکشي آغازي يا اسب جفا تازي
دست کي رسد
در
تو گر پاي نيفشاري
آن ساغر و آن کوزه کو نشکندم روزه
اما نهلد
در
سر ني عقل ني هشياري
دل را چو خيال تو بنوازد مسکين دل
در
پوست نمي گنجد از لذت دلداري
با اين همه اي ديده نوميد مباش از وي
چون ابر بهاري کن
در
عشق گهرباري
ماييم چو مي جوشان
در
خم خراباتي
گر چه سر خم بسته است از کهگل پنداري
غماز غمت گفتا
در
خانه بجوي آخر
آن طره که دل دزدد ماننده طراري
بفروز چنين شمعي
در
خانه همي گردان
باشد که نهان باشد او از پس ديواري
در
حال نهاني شد پنهان چو معاني شد
چون گوهر کاني شد غيرت شده ستاري
بگذشتم بر ديري پيش آمد قسيسي
مي زد به
در
وحدت از عشق تو ناقوري
اي بر سر و پا گشته داري سر حيراني
با حلقه عشاقان رو بر
در
حيراني
در
زلف چو چوگانت غلطيده بسي جان ها
وز بهر چنان مشکي جان عنبر حيراني
از کون حذر کردم وز خويش گذر کردم
در
شاه نظر کردم من چاکر حيراني
اي عقل شده مهتر اي گشته دلت مرمر
آخر تو يکي بنگر
در
دلبر حيراني
ور نه بستيزم من
در
کار تو خيزم من
خون تو بريزم من از خنجر حيراني
من واله يزدانم
در
حلقه مردانم
زين بيش نمي دانم اي مه تو که را ماني
شاد آنک نهد پايي
در
لجه دريايي
با ديده بينايي اي مه تو که را ماني
کان مهره شش گوشه هم لايق آن نطع است
کي گنجد
در
طاسي شش گوشه انساني
در
چرخ درآوردم نه گنبد نيلي را
استيزه چه مي بافي اي شيخ لت انباني
هر لحظه کمندي نو
در
گردنت اندازد
روزي که به جد گيرد گردن ز کي پيچاني
يک لحظه شدي شانه
در
ريش درافتادي
يک لحظه شو آيينه چون حلقه گرداني
اي آينه مانده
در
دست دو سه زنگي
وي يوسف افتاده با اهل عما چوني
اي دلدل آن ميدان چوني تو
در
اين زندان
وي بلبل آن بستان با ناشنوا چوني
آن دلشده خاکي کز عشق زمين بوسد
در
دولت تو بنهد بر پشت فلک زيني
از غمزه جادواش شمس الحق تبريزي
در
سحر نمي بندد جز سينه آگاهي
شمس الحق تبريزي صبحي که تو خنداني
کي شب بودش
در
پي يا زحمت بي گاهي
شد خدمت تو دستان چون خدمت سرمستان
در
آب سجود آري بي مسئله چو ماهي
اي شادي آن روزي کز راه تو بازآيي
در
روزن جان تابي چون ماه ز بالايي
افکند خبر دشمن
در
شهر اراجيفي
کو عزم سفر دارد از بيم تقاضايي
بس مست طرب خورده آهنگ برون کرده
در
سرکه درافتاده آن خوش لب حلوايي
چيزي که تو را بايد افلاک همان زايد
گوهر چه کمت آيد چون
در
تک دريايي
شمس الحق تبريزي خورشيد چو استاره
در
نور تو گم گردد چون شرق برآرايي
در
صورت رنج خود نظاره بکن اي بد
کي باشد با اين خود آن مرتبه عالي
در
باديه مردان را کاري است نه سردان را
کاين باديه فردان را بزدود ز ارذالي
ني بلبل خوش لحني ني طوطي خوش رنگي
ني فاخته طوقي ني
در
چمن مايي
دي عقل درافتاد و به کف کرده عصايي
در
حلقه رندان شده کاين مفسده تا کي
چون ساقي ما ريخت بر او جام شرابي
بشکست
در
صومعه کاين معبده تا کي
او کان عقيق آمد و سرمايه کان ها
در
کان عقيق آي چه دربند دکاني
ور طاير غيبي به تو بر سايه فکندي
سيمرغ جهان
در
نظر تو مگسستي
همراه خسان گر نبدي طبع خسيست
در
حلق تو اين شربت فاني چو خسستي
اي دل تو
در
اين غارت و تاراج چه ديدي
تا رخت گشادي و دکان بازکشيدي
چون جولهه حرص
در
اين خانه ويران
از آب دهان دام مگس گير تنيدي
چون گرسنه قحط
در
اين لقمه فتادي
گه لب بگزيدي و گهي دست خليدي
والله که
در
آن زاويه کاوراد الست است
آموخت تو را شاه تو شيخي و مريدي
معني ندهد وصلت اين حرف بدان حرف
تا تو ننهي
در
کلمه فايده زايي
اين کعبه نه جا دارد ني گنجد
در
جا
مي گويد العزه و الحسن ردايي
تا اول با خود نخروشيد ربابي
در
ناله نيارد همه را او به ربابي
در
خرمن ما آي اگر طالب کشتي
سوي دل ما آي اگر مرد کبابي
صفحه قبل
1
...
2477
2478
2479
2480
2481
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن