167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

مظهر العجايب عطار

  • باش در عالم جدا زاهل حسد
    در دو عالم پادشاه وقت خود
  • چون که سلمان آستان در گرفت
    جمله اسرار خدا در سر گرفت
  • بود او در ملک عالم کوه زور
    او فکنده زور او در کوه شور
  • گرچه کودک بود در کاخ سترک
    ليک آن شه بود در معني بزرگ
  • که بده قرآن ناطق در بيان
    که شده در لو کشف اسرار دان
  • تو چه داني اوليا را در يقين
    زآنکه خود بين گشته در راه دين
  • من ز روي يار خود در حيرتم
    اندرين حسرت بسي در حسرتم
  • هر که او در راه معني رفت رست
    پرتو نورش همه در جان نشست
  • داشت سلطان در جهان يک جوهري
    گوهري در بحر معني مظهري
  • در درونش کرم بي برگي بود
    در دهان او مگر برگي بود
  • من ز گفت شه شکستم در او
    گفت او در است و اين دانم نکو
  • در زبان و در بيان من توئي
    آشکارا ونهان من توئي
  • چون که شه بشنيد اين راز از اياز
    ز آتش غيرت در آمد در گداز
  • جان تو در راه حق پيمان شده
    در حقيقت مظهر سبحان شده
  • بود در ره بيشه بس هولناک
    صد هزاران تن در او رفته به خاک
  • هي هي عشق من از حيدر بود
    زآن که او در علم احمد در بود
  • من به تو اميدوارم در کرم
    زآن که هستي در دو عالم محترم
  • در رکوع او کرد خود اين سروري
    داد در راه خدا انگشتري
  • گفت او والي بود در ملک من
    خود يقين مي دان و را در سلک من
  • هر که او در دين من باشد درست
    مهر حيدر در دلش باشد نخست
  • هر که دارد در دل خود مهر من
    مهر حيدر بايدش در جان و تن
  • من بگويم هرچه دارم در زبان
    بشنو و در گوش گير و خوش بدان
  • در دل دانا ز معني گنج شد
    در دل نادان معاني رنج شد
  • در ز بحر دل در آرم بي شمار
    گر تو مي جوئيش رو جوهر بيار
  • هر که او در راه دين تقصير کرد
    خويشتن را در جواني پير کرد
  • گر به صورت در دو مظهر جلوه کرد
    مظهر ما در دو عالم هست فرد
  • در درون خود آتش شوقش بود
    در ميان جان من ذوقش بود
  • اي تو غافل از درون و از برون
    خود در افتادي در اين چه سرنگون
  • چون که علمت يافت حق را در عيان
    دان که حق با تست در معني نهان
  • در هدايت معني ايشان يکي است
    کور آن کورا در اين معني شکي است
  • پس نظر کرد آدم معني در آن
    ديد نور عالم معني در آن
  • علم معني در طريقت راست بود
    در نهان سر حقيقت را نمود
  • علم معني در دلم معني شکافت
    بعد از آن در مظهر انسان بتافت
  • علم معني دان و رفض او مبين
    زآن که دارد در حق را در نگين
  • از عرق در مرگ رو انديشه کن
    در معانيها عبادت پيشه کن
  • سينه ات از حيله و شر پر بود
    در خيالت آن که آن پر در بود
  • جوهر ذاتم تو را انسان کند
    در معاني همچو در غلطان کند
  • خوان انعام تو باشد در خورم
    سر سوداي تو باشد در سرم
  • من تو را راهي نمايم در علن
    تا تو بيني شاه خود در خويشتن
  • رو تو اين راه و بيا در کوي او
    تا به بيني در معاني روي او
  • من در اين مدت ز تو غافل بدم
    بلکه خود در علم دين جاهل بدم
  • پيش ما باشد معاني در بيان
    پيش ما باشد نهاني در عيان
  • رشته ما سلسله در سلسله است
    رشته ما قافله در قافله است
  • در زمان او همه اهل علوم
    شادمان بودند در هر مرز و بوم
  • هيچکس در ملک او غمگين نبود
    زآن که لطفش عام گشته در وجود
  • در دل او ميل دنيا هيچ نيست
    در سرش از آرزوها هيچ نيست
  • شاه عاجز گشت در احوال او
    ماند سرگردان عجب در حال او
  • تو ز گفت خود شدي در دام و بند
    از سخن گفتن فتادي در کمند
  • هست خاموشي همه در ملک دوست
    گفته عطار در معني نکو ست
  • هست خاموشي عدم اندر عدم
    رو در آ در وادي او همچو يم