167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان شمس

  • جمال خود ز اسيران عشق هيچ مپوش
    چو باغ لطف خدايي تو در فراز مکن
  • خمار شعر نگويم خمار من بشکن
    بدان ميي که نگنجد در آسمان و زمين
  • وگر نه سايه نمودي جمال وحدت تو
    در اين جهان نه قران هست آمدي نه قرين
  • بلي ز گلشن معني است چشم ها مخمور
    وليک نغمه بلبل خوش است در گلشن
  • مثال آبم در جوي کژروان چپ و راست
    فراق از چپ و از راستم گشاده کمين
  • بگفتمش خبر نو شنيده اي او گفت
    حديث نو نرود در شکاف گوش کهن
  • اقچلر در گزلري خوش نسا اول قشلري
    الدر ريز سواري کمدر اول الپ ارسلان
  • بگويم مثالي از اين عشق سوزان
    يکي آتشي در نهانم فروزان
  • وگر يار جسمي و يار هوا
    تو با اين دو ماندي در اين خاکدان
  • خمش کن خمش کن که در خامشي است
    هزاران زبان و هزاران بيان
  • در اجزاي من خوش درآميخته
    به خويشي چو موسي و هارون من
  • اي خوب مذهب اي ماه و کوکب
    در ظلمت شب چون مه سخا کن
  • من لب ببستم در غم نشستم
    بگشاي دستم قصد لقا کن
  • آن دلبر من آمد بر من
    زنده شد از او بام و در من
  • گفتا بروم کاري است مهم
    در شهر مرا جان و سر من
  • گفتا چه کنم چون ريخت قضا
    خون همه را در ساغر من
  • جرجيس رسد کو هر نفسي
    نو کشته شود در کشور من
  • اسحاق نبي بايد که بود
    قربان شده بر خاک در من
  • من عشقم و چون ريزم ز تو خون
    زنده کنمت در محشر من
  • هان تا نطپي در پنجه من
    هان تا نرمي از خنجر من
  • مي خند چو گل چون برکندت
    تا به سر شدت در شکر من
  • اين چرخ فلک گر جهد کند
    هرگز نرسد در معبر من
  • گفتا که خمش کاين خنگ فلک
    لنگانه رود در محضر من
  • خامش که اگر خامش نکني
    در بيشه فتد اين آذر من
  • گشته است روان در جوي وفا
    آب حيوان از کوثر من
  • سي پاره به کف در چله شدي
    سي پاره منم ترک چله کن
  • نعلين ز دو پا بيرون کن و رو
    در دست طوي پا آبله کن
  • فرعون هوا چون شد حيوان
    در گردن او رو زنگله کن
  • از بهر دل اين شيشه دلان
    باشد بر که در چينه من
  • اي خدا در تو چون گريخته ام
    اين چنين قوم را به من مرسان
  • خون شدن خون خود فروخوردن
    با سگان بر در وفا بودن
  • آن نباشد مرا چو در عشقت
    خوگرم من به خويش دزديدن
  • در چنين دولت و چنين ميدان
    ننگ باشد ز مرگ لنگيدن
  • بيند مريخ که بزم است و عيش
    خنجر و شمشير کند در ميان
  • ز آب و گل اين ديده تو پرگل است
    پاک کنش در نظر پاک من
  • نفت زدم در تو و مي سوز خوش
    ليک سيه مي نکند زاک من
  • نور مني باش در اين چشم من
    چشم من و چشمه حيوان من
  • مي نروم هيچ از اين خانه من
    در تک اين خانه گرفتم وطن
  • هر کي در اين خانه درآيد ورا
    همچو منش باز بماند دهن
  • جان من و جان تو هر دو يکي است
    گشته يکي جان پنهان در دو تن
  • جوش نهد در دل دريا و کوه
    از تبش روز ملاقات من
  • در سپه جان زندي زلزله
    طبل و علم نعره و هيهات من
  • در افق چرخ زدي شعله ها
    نيم شبان آتش ميقات من
  • نفي شدي در طلب وصل من
    عمر ابد گير ز اثبات من
  • نک اثر آب حياتش نگر
    در بن هر سي و دو دندان من
  • گر نزند او در من درد من
    ور نکند ياد من او واي من
  • در چه خيالي هله اي روترش
    رو بر حلوايي و حلواي من
  • در زنخش کوب دو سه مشت سخت
    اي نر و نرزاده و مولاي من
  • گويد دريا که ز کشتي بجه
    دررو در آب مصفاي من
  • قطره به دريا چو رود در شود
    قطره شود بحر به درياي من