نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.
ديوان شمس
ما
در
جهان موافقت کس نمي کنيم
ما خانه زير گنبد اطلس نمي کنيم
جز صدر قصر عشق
در
آن ساحت خلود
چون نوح و چون خليل مؤسس نمي کنيم
از درد چاره نيست چو اندر غريبييم
وز گرد چاره نيست چو
در
خاکدان رويم
راهي پر از بلاست ولي عشق پيشواست
تعليممان دهد که
در
او بر چه سان رويم
همچون کمان کژيم که زه
در
گلوي ماست
چون راست آمديم چو تير از کمان رويم
در
خانه مانده ايم چو موشان ز گربگان
گر شيرزاده ايم بدان ارسلان رويم
در
غلط افکنده ست نام و نشان خلق را
عمر شکربسته را مرگ نهادند نام
لوليکان توييم
در
بگشا اي صنم
لوليکان را دمي بار ده اي محتشم
خوف مهل
در
ميان بانگ بزن کالامان
عشرت با خوف جان راست نيايد به هم
در
دل آتش روم تازه و خندان شوم
همچو زر سرخ از آنک جمله زر کانيم
در
دل آتش اگر غير تو را بنگرم
دار مرا سنگسار ز آنچ من ارزانيم
گفت که اين حيرت از منظر شمس حق است
مفخر تبريزيان آنک
در
او فانيم
جز نمکت نشکند شورش تبريز را
فخر زمين
در
غمت شور زمان آمديم
نيم ز کار تو فارغ هميشه
در
کارم
که لحظه لحظه تو را من عزيزتر دارم
نگفتمت مرو آن جا که آشنات منم
در
اين سراب فنا چشمه حيات منم
نگفتمت که صفت هاي زشت
در
تو نهند
که گم کني که سرچشمه صفات منم
بيار باده که دير است
در
خمار توام
اگر چه دلق کشانم نه يار غار توام
بيار جام اناالحق شراب منصوري
در
اين زمان که چو منصور زير دار توام
شمرد مرغ دلم حلقه هاي دام تو را
از آن خويش شمارم که
در
شمار توام
ميان خون دل پرخون بگفت خاک تو را
اگر چه غرقه خونم نه
در
تغار توام
به غم فرونروم باز سوي يار روم
در
آن بهشت و گلستان و سبزه زار روم
ز داد عشق بود کار و بار سلطانان
به عشق درنروم
در
کدام کار روم
اگر کليم حليمم بدان درخت شوم
وگر خليل جليلم
در
آن شرار روم
جوار مفخر آفاق شمس تبريزي
بهشت عدن بود هم
در
آن جوار روم
نه از حلاوت حلواي بي حد لب توست
که چون کليچه فتاده کنون
در
افواهم
تو ماهيي که به بحر عسل بخواهي تاخت
هزار بارت از آن شهد
در
دهان کرديم
بگير ملک دو عالم که مالک الملکيم
بيا به بزم که شمشير
در
ميان کرديم
بيار اشک چو مشتاق و گرد را بنشان
که روي ماه نبينيم تا
در
اين گرديم
فتاده ولوله
در
شهر از ضمير حسود
که بازگشت فلان کس ز دوست دشمن کام
شکفته گردد از اين باد شاخه هاي خرد
گشاده گردد از اين زخمه
در
وجود مسام
حلاوتي عجبي
در
بدن پديد آيد
که از ني و لب مطرب شکر رسيد به کام
لحد چه باشد
در
آسمان نگنجد جان
ز پنج و شش گذرم زود بر احد گردم
بيار آنک نگنجد
در
اين دهان نامش
که مي شکافد از او شقه هاي گفتارم
بيار مي که امين ميم مثال قدح
که هر چه
در
شکمم رفت پاک بسپارم
زهي حلاوت پنهان
در
اين خلاي شکم
مثال چنگ بود آدمي نه بيش و نه کم
ز خوشدلي و طرب
در
جهان نمي گنجم
ولي ز چشم جهان همچو روح پنهانم
صلا که فاتحه قفل هاي بسته منم
بدان چو فاتحه تان
در
نماز مي خوانم
به کوي عشق تو من نامدم که بازروم
چگونه قبله گذارم چو
در
نماز روم
ببسته است پري نهانيي پايم
ز بند اوست که من
در
ميان غوغايم
دلم چو آتش چون
در
دمي شود زنده
چو دل مباش مسافر مقيم باش مقيم
چو بايدت که تو را بحر دايه وار بود
مثال دانه
در
رو يتيم باش يتيم
که رفت
در
نظر تو که بي نظير نشد
مقام گنج شده ست اين نهاد ويرانم
در
اين بساط منم عندليب الرحمان
مجوي حد و کنارم ز حد برون باشم
بحر او پرمرجان مشرب محتاجان
تا بود
در
تن جان ما بر اين اقراريم
بربند دهان
در
باغ درآ
تا کم نکني خط هاي چکم
در
خانه جهد مهلت ندهد
او بس نکند پس من چه کنم
تنگ است بر او هر هفت فلک
چون مي رود او
در
پيرهنم
مي گفت که تو
در
چنگ مني
من ساختمت چونت نزنم
تا شب و روز
در
نماز آيم
اي خيال خوش تو محرابم
آتشي از تو
در
دهان دارم
ليک صد مهر بر زبان دارم
صفحه قبل
1
...
2459
2460
2461
2462
2463
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن