نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان شمس
خمر عصير روح را نيست نظير
در
جهان
ذوق کنار دوست را نيست کنار اي صنم
خيال شاه خوش خويم تبسم کرد
در
رويم
چنين شد نسل بر نسلم چنين فرزند فرزندم
ز عقل خود چو رفتم من سر زلفش گرفتم من
کنون
در
حلقه زلفش گرفتارم گرفتارم
از کان شکر جستن اندر شب آبستن
بگداخت
در
انديشه مانند شکر خوابم
بي لطف وصال او گشتم چو هلال او
تا شب نبرد هرگز
در
دور قمر خوابم
چون خواب مرا بيند بگريزد و بنشيند
از من برود آيد
در
شخص دگر خوابم
با عشق
در
اين پستي کردم طرب و مستي
گفتم چه کسي گفتا سلطان خراباتم
گويي که تو را شيطان افکند
در
اين ويران
خوبي ملک دارد شيطان خراباتم
در
مجلس حيراني جاني است مرا جاني
زان شد که تو مي داني آهسته که سرمستم
رندي و چو من فاشي بر ملت قلاشي
در
پرده چرا باشي آهسته که سرمستم
هر چند به تلبيسم
در
صورت قسيسم
نور دل ادريسم آهسته که سرمستم
در
مذهب بي کيشان بيگانگي خويشان
با دست بر ايشان آهسته که سرمستم
صد گونه خلل دارم اي کاش يکي بودي
با اين همه علت ها
در
شنقصه پيوستم
پابست توام جانا سرمست توام جانا
در
دست توام جانا گر تيرم وگر شستم
در
چرخ درآوردي چون مست خودم کردي
چون تو سر خم بستي من نيز دهان بستم
اي عاقل چون لنگر اي روت چو آهنگر
در
دلبر ما بنگر آهسته که سرمستم
باقيش بگو تو هم زيرا که ز بحر توست
درهاي معاني که
در
رشته دم سفتم
ساکن شوم از گفتن گر اوم نشوراند
زيرا که سوار است او من
در
قدمش گردم
در
آينه چون بينم نقش تو به گفت آرم
آيينه نخواهد دم اي واي ز گفتارم
چون سايه فنا گردم
در
تابش خورشيدي
کاندر پي او دايم من سير قمر دارم
گر
در
دل تابوتم مهر تو بود قوتم
قوت ملکي دارم گر شکل بشر دارم
اندر چرش جان آ گر پاي همي کوبي
تا غوطه خورم يک دم
در
شيره بسيارم
خورشيد بود مه را بر چرخ حريف اي جان
دانم که بنگذاري
در
مجلس اغيارم
ديدم همه عالم را نقش
در
گرمابه
اي برده تو دستارم هم سوي تو دست آرم
هر جنس سوي جنسش زنجير همي درد
من جنس کيم کاين جا
در
دام گرفتارم
در
شادي روي تو گر قصه غم گويم
گر غم بخورد خونم والله که سزاوارم
تن حامله زنگي دل
در
شکمش رومي
پس نيم ز مشکم من يک نيم ز کافورم
من خامم و بريانم خندنده و گريانم
حيران کن و حيرانم
در
وصلم و مهجورم
صورتگر نقاشم هر لحظه بتي سازم
وانگه همه بت ها را
در
پيش تو بگدازم
صد نقش برانگيزم با روح درآميزم
چون نقش تو را بينم
در
آتشش اندازم
باري ز شکاف
در
برق رخ تو بينم
زان آتش دهليزي صد شمع برافروزم
يک لحظه بري رختم
در
راه که عشارم
يک لحظه روي پيشم يعني که قلاوزم
گه
در
گنهم راني گه سوي پشيماني
کژ کن سر و دنبم را من همزه مهموزم
بس کن همه تلوينم
در
پيشه و انديشه
يک لحظه چو پيروزه يک لحظه چو پيروزم
سر برمزن از هستي تا راه نگردد گم
در
باديه مردان محوست تو را جم جم
زير فلک ناري
در
حلقه بيداري
هر چند که سر داري نه سر هلدت ني دم
شمس الحق تبريزي ما بيضه مرغ تو
در
زير پرت جوشان تا آيد وقت قم
اي کرده تو مهمانم
در
پيش درآ جانم
زان روي که حيرانم من خانه نمي دانم
در
عشق سليماني من همدم مرغانم
هم عشق پري دارم هم مرد پري خوانم
هر کس که پري خوتر
در
شيشه کنم زودتر
برخوانم افسونش حراقه بجنبانم
من تاج نمي خواهم من تخت نمي خواهم
در
خدمتت افتاده بر روي زمين خواهم
در
حلقه ميقاتم ايمن شده ز آفاتم
مومم ز پي ختمت زان نقش نگين خواهم
بسي تخم بکشتيم بر اين شوره بگشتيم
بر آن حب که نگنجيد
در
انبار بگرديم
طبيبان فصيحيم که شاگرد مسيحيم
بسي مرده گرفتيم
در
او روح دميديم
حکيمان خبيريم که قاروره نگيريم
که ما
در
تن رنجور چو انديشه دويديم
شما مست نگشتيد وزان باده نخورديد
چه دانيد چه دانيد که ما
در
چه شکاريم
وقت است که خوبان همه
در
رقص درآيند
انگشت زنان گشته که از پرده بجستيم
المنه لله که ز پيکار رهيديم
زين وادي خم
در
خم پرخار رهيديم
در
سايه آن گلشن اقبال بخفتيم
وز غرقه آن قلزم زخار رهيديم
در
عشق ز سه روزه وز چله گذشتيم
مذکور چو پيش آمد از اذکار رهيديم
صفحه قبل
1
...
2452
2453
2454
2455
2456
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن