167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان سنايي

  • خواهي که ترا روي دهد صرف نياز
    دستار نماز در خرابات بباز
  • صوفي شده باده صافيم هنوز
    دوري در ده که نيم مستيم هنوز
  • اي در سر زلف تو صبا عنبر بيز
    وي نرگس شهلاي تو بس شورانگيز
  • هر قطره که مي چکد ز خون دل من
    در جام وفاي تست کژدار و مريز
  • نالوده پاک را از آلوده مپرس
    در بوده همي نگر ز نابوده مپرس
  • اي ديده ز هر طرف که برخيزد خس
    طرفه ست که جز در تو نياويزد خس
  • اي تن وطن بلاي آن دلکش باش
    اي جان ز غمش هميشه در آتش باش
  • بر ساز تو عالمي ز بيش و کم خويش
    آنگاه بزي به ناز در عالم خويش
  • در جمله ز ما مرگ خرد دارد بيش
    هستيم همه عاشق بدبختي خويش
  • در شهر چنين خو که تو آوردي پيش
    گور شهدا هزار خواهد شد بيش
  • در راه تو ار سود و زيانم فارغ
    وز شوق تو از هر دو جهانم فارغ
  • گر وحي ز آسمان گسسته نشدي
    در شان دل من آمدي آيت عشق
  • يک بار به طبع خوش شدم چاکر عشق
    دارم سر آنکه سر کنم در سر عشق
  • نه بنگرم و نه بگذرم بر در عشق
    عشق آفت دينست که دارد سر عشق
  • امروز منم قديم در خانه عشق
    هشيار همه جهان و ديوانه عشق
  • هر چند شدم ز عشق تو خوار و خجل
    در عشق بجز درد ندارم حاصل
  • از گفته بد گوي تو چون هر عاقل
    در کوشش خصم تو چو هر بي حاصل
  • خالي نکنم تا ننهندم در گل
    سوداي تو از دماغ و مهر تو ز دل
  • در عشق تو خفته همچو ابروي توام
    زخمم چه زني نه مرد بازوي توام
  • در خشم شدي که گفتمت ترک مني؟
    بگذاشتم اين حديث، هندوي توام
  • از روي عتاب اگر چه گويي سردم
    در صف بلا گرچه دهي ناوردم
  • روزي اگر از وفاي تو برگردم
    در مذهب و راه عاشقي نامردم
  • بسيار ز عاشقيت غمها خوردم
    در هجر بسي شب که به روز آوردم
  • بر دل ز غم فراق داغي دارم
    در يافتن کام فراغي دارم
  • هر بار ز ديده از تو در تيمارم
    تا بهره ز ديدار تو چون بردارم