167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان سنايي

  • در نحو وزن افعل لاينصرف بود
    نام تو احمدست به ميزان افعلي
  • گوگرد سرخ خواست ز من سبز من پرير
    در پيشش ار نيافتمي روي زردمي
  • تا ديده چون نرگس ما بيني در خاک
    از خون دل ما شده چون لاله ستاني
  • تا قامت چون تير مرا بيني در گل
    چفته شده و خشک چو بي توز کماني
  • نان پيش فرست از پي آن کامدگان را
    آبيست درين در ز پي دادن ناني
  • اي پير همان کن تو که ما روز جواني
    حقا که در اين بيع نکرديم زياني
  • کز بهر تو يک روز همين بانگ برآيد
    در گوش عزيزانت که بيچاره فلاني
  • اندر اين رسته رستگاري کن
    تا در آن رسته رستگاري بوي
  • خنصر وسطي اين دو انگشت است
    هر دو از بهر نفس در تک و پوي
  • آنگه که مادر تو ترا داشت در شکم
    هر ساعتي ز رنج زمين را بکنديي
  • در ده مي اسوده که امروز برآنيم
    کاسباب خرد را به مي از پيش برانيم
  • تا آن خورد اندوه که از دوست بماندست
    ما در بر معشوق به اندوه چه مانيم
  • سرمايه عيشند چو بر جام برآيند
    پيرايه نازند چو در خدمت يارند
  • از چشمه پيکان به کمان آب برانند
    در آتش شمشير به صف دود برارند
  • المنة لله تعالي که ازيشان
    در لشکر سلطان عجم بيست هزارند
  • در قلزم اگر بنگرد از ديده همت
    از روي بزرگي نشمارد به غديرش
  • آن خواجه که در قالب اقبال روان اوست
    نزد عقلا تحفه اسرار نهان اوست
  • پيداست به رادي و نهان از کرم خويش
    در عالم پيدايي پيدا و نهان اوست
  • در محفل پيران و جوانان به لطافت
    با تجربت پير و به اقبال جوان اوست
  • آن کس که نداند که جهان بر چه نمودست
    در عاجل امروز نمودار جنان اوست
  • در مجلس عشرت ز لطيفي و ظريفي
    خورشيد شکر پاش و مه مشک فشان اوست
  • در عقد محاسب چو ببيني دل و کونش
    دل عقد نود باشد و کون عقد ثلاثين
  • از همت عاليت سزد در همه وقتي
    پاي تو سر اوج زحل را شده گرزن
  • آوازه در افتاد به هر جا که به يک شعر
    امروز چنين داد فلاني به سنايي
  • چونان که تو در دايره چرخ نگيني
    بر چشمه خور نام تو چون نقش نگين باد