نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
لسان الغيب عطار
در
درون درد رفتيم از جهان
اين لسان
در
درد ميگويم بدان
زنده ام من چون لسان
در
جسم تو
در
لسان دارم بيان اسم تو
دوست با تو کرده
در
تن خلوتي
يافته
در
چار عنصر حکمتي
در
تو ديدم آنچه مقصود من است
در
حقيقت دوست معبود من است
در
فراوان ريختم
در
راه تو
گير از آن درها اگر آگاه تو
هرکه با شيطان
در
اين دنيا بود
حال او
در
آخرت رسوا بود
هرکه
در
پندم
در
آيد مرد وار
اين خزان او شود بيشک بهار
در
توکل کوش و صبري پيش گير
اين لسان را
در
گلستان خويش گير
در
گلستانم لسان بلبل است
کز نوايش اين جهان
در
غلغل است
در
کرم با ما بيا
در
خوان نشين
نه برو با ظالم و سلطان نشين
مدتي
در
اين جهان پنهان بود
با رفيق دل مرا
در
جان بود
در
سخن سلطان دانايان منم
در
يقين درياي بي پايان منم
از من آمد
در
ظهور اينجا لسان
در
لسانم بنگر و خود را بدان
رهبر خو کن مرا
در
اين جهان
تا دهندت راه
در
سوي جنان
رهبر ايشانند
در
راه خدا
در
کلام حق شنيدم اين ندا
هرکه جانان يافت
در
تن ننگرد
بلکه
در
فردوس و گلشن ننگرد
تو
در
اين دنيا چرا باشي پليد
بر
در
دوزخ چرا داداي کليد
در
نگر امروز اسرار دلم
سر و راز او سرشته
در
گلم
سرما را کس نداند
در
جهان
گشته ام
در
زير صد پرده نهان
هرکه را حبست با شاه نجف
در
معني اوست
در
بطن صدف
اين زمان عطار
در
راه ويست
در
محبت خاک درگاه ويست
در
طريقت مرتضي را ديده ام
در
حقيقت گفت او بشنيده ام
هرکه حق را
در
جهان نشناخته
خانه
در
وادي شيطان ساخته
دل ز بهر مال دادي
در
جهان
جان دهي
در
وقت مردن چون سگان
در
يقين هرکس که ديده روي دوست
روي او ديدن
در
اينجا گه نکوست
حق ترا
در
پيش خود منزل دهد
در
حقيقت زندگي دل دهد
بعد از آن کامل شده
در
عشق دوست
گشته پنهان همچو دل
در
زير پوست
تو چرا
در
او نشسته غافلي
در
حقيقت جهل داري جاهلي
از سر جان و دل و دين
در
گذر
چونکه با او دست داري
در
کمر
در
طريقت شرع را کردم عيان
بشنو اي نادان
در
اينجا اين لسان
روز و شب
در
مدح آل مرتضي است
رافضي را
در
جهان اين بي وفاست
چونکه شيطان
در
دلت ره کرده است
در
سر راهت بسي چه کنده است
دوست را هم دوست
در
خود ديده است
در
اناالحق اين بيان بشنيده است
تو مشو
در
قيد صورت اي حکيم
زانکه صورت بين بود
در
خوف و بيم
ايکه
در
بازار بازي پاي بند
گشته
در
دکانها چون ريشخند
جان و دل
در
راه جانان باختند
سر
در
اين ميدان چو گوي انداختند
من از او غافل
در
اين سير گران
که نشسته
در
ميان جان نهان
گوشه کردم
در
اين ملک اختيار
تا
در
اين گوشه به بينم روي يار
اسب غفلت را
در
اين ميدان بهاست
صاحب او نيز
در
عين فناست
در
قطار انداخته کشتي بسي
پرکند اين رشته
در
حلق بسي
رو نظر کن
در
دلت منصور وار
در
اناالحق بين هم اينجا روي يار
در
زبوني جان بمالک داده اند
در
چنين وادي بجهل افتاده اند
در
جهان بسيار گشتم سر بسر
شور ديدم
در
وي و شر بيشتر
مجتهد
در
دين اعظم گفته است
در
چنين تفضيل او پيوسته است
بغض حيدر هرکه
در
دل کرد جا
بيشکي دانم ورا ما
در
خطا
او خدا را
در
يقين بشناخته
در
سجود دوست خود را باخته
در
سخن همتا ندارد
در
جهان
بر تمام خلق گشته اين عيان
اين سخن
در
پيش حيدر گفته ام
در
مقام مکه اش بنوشته ام
در
شريعت محکم است دينم باو
در
حقيقت نيز حق بينم باو
چند گويم حال
در
خويش را
در
جهان با دشمن و با آشنا
صفحه قبل
1
...
242
243
244
245
246
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن