167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

ديوان شمس

  • آشنايان اگر ز ما گشتند
    غرقه را آشنا در آن درياست
  • عشق را بوحنيفه درس نکرد
    شافعي را در او روايت نيست
  • عاشقان غرقه اند در شکراب
    از شکر مصر را شکايت نيست
  • کوزه ها را ز راه برگيريد
    يا که فراش در سعايت نيست
  • خواجه جز مستي تو در ره دين
    آيتي ز ابتدا و غايت نيست
  • بي رهي ور نه در ره کوشش
    هيچ کوشنده بي جرايت نيست
  • قبله امروز جز شهنشه نيست
    هر که آيد به در بگو ره نيست
  • خواب مي بست شش جهت را در
    چون خدا کرد فتح باب گريخت
  • جان که صافي شدست در قالب
    جز که آيينه دار جانان نيست
  • آنک از اين قبله گدايي کند
    در نظرش سنجر و سلطان گداست
  • کيست در آن گوشه دل تن زده
    پيش کشش کو شکرستان ماست
  • چون نمک ديگ و چو جان در بدن
    از همه ظاهرتر و پنهان ماست
  • بيش مگو حجت و برهان که عشق
    در خمشي حجت و برهان ماست
  • ني غلطم در طلب جان جان
    پيش ميا پس به مرو دور نيست
  • در تک اين بحر چه خوش گوهري
    که مثل موج قراريم نيست
  • چشم کي ديدست در اين باغ کون
    رقص گلي کان ز هواي تو نيست
  • همچو سگان چوب تو را مي گزند
    در سرشان فهم جزاي تو نيست
  • دوش چه شب بود که در نيم شب
    برق ز رخسار تو جستن گرفت
  • در دل خم باده چو انداخت تير
    بال و پر غصه گسستن گرفت
  • باز در اين جوي روان گشت آب
    بر لب جو سبزه دميدن گرفت
  • گر چه که تاريک بود مسکنم
    در نظر يوسف زيبا خوشست
  • دوست چو در چاه بود چه خوشست
    دوست چو بالاست به بالا خوشست
  • عکس در آيينه اگر چه نکوست
    ليک خود آن صورت احيا خوشست
  • رقص در اين نور خرد کن کز او
    تحت ثري تا به ثريا خوشست
  • مست همه گرد در اين شهر ما
    دزد و عسس را شه ما بست بست
  • من در آن خوف ببندم تمام
    چون که مرا حکم و شهي جاريست
  • کور شو امروز که موسي رسيد
    در کف او خنجر قهاريست
  • گفت چرا هشت جوابش بداد
    در عوض زشت بدان قحبه رشت
  • باده پرستان همه در عشرتند
    تنتن تنتن شنو اي تن پرست
  • هر گهري کان ز خزينه خداست
    در دو لب لعل تو آن هست هست
  • فاش شد آن راز که در نيم شب
    زير زبان گفته بدم پست پست
  • اي دل فرورو در غمش کالصبر مفتاح الفرج
    تا رو نمايد مرهمش کالصبر مفتاح الفرج
  • دارد خدا خوش عالمي منگر در اين عالم دمي
    جز حق نباشد محرمش کالصبر مفتاح الفرج
  • اي گشاده هزار در بر ما
    وي بداده به دست ما مفتاح
  • جان من با اختران آسمان
    رقص رقصان گشته در پهناي چرخ
  • در فراق آفتاب جان ببين
    از شفق پرخون شده سيماي چرخ
  • سر فروکن يک دمي از بام چرخ
    تا زنم من چرخ ها در پاي چرخ
  • ماه خود بر آسمان ديگرست
    عکس آن ماهست در درياي چرخ
  • جمله گناه مجرمان چون برگ دي ريزان کند
    در گوش بدگويان خود عذر گنه تلقين کند
  • در عشق گشتم فاشتر وز همگنان قلاشتر
    وز دلبران خوش باشتر مستان سلامت مي کنند
  • اين دو بسي بشتافته پيش تو ره نايافته
    در نور تو دربافته بيرون ايوان مي رود
  • مستي باده اين جهان چون شب بخسپي بگذرد
    مستي سغراق احد با تو درآيد در لحد
  • در فقر درويشي کند بر اختران پيشي کند
    خاک درش خاقان بود حلقه درش سنجر زند
  • صرفه مکن صرفه مکن صرفه گدارويي بود
    در پاکبازان اي پسر فيض و خداخويي بود
  • روزيست اندر شب نهان ترکي ميان هندوان
    هين ترک تازيي بکن کان ترک در خرگاه شد
  • بشکست بازار زمين بازار انجم را ببين
    کز انجم و در ثمين آفاق خرمنگاه شد
  • گاه مرا آب کند از پي پاکي طلبان
    گاه مرا خار کند در ره بداختر خود
  • حارس آن گوهر جان بودم روزان و شبان
    در تک درياي گهر فارغم از گوهر خود
  • چاک شدست آسمان غلغله ايست در جهان
    عنبر و مشک مي دمد سنجق يار مي رسد
  • چون در ماجرا زنم خانه شرع وا شود
    شاهد من رخش بود نرگس او گوا بود