167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان شمس

  • در دلم خون شوق مي جوشد
    منتظر بوي جوش جام تو را
  • ما هميشه ميان گلشکريم
    زان دل ما قويست در بر ما
  • فالق اصباحي و رب الفلق
    باز کني صد در و گويي درآ
  • صورت و معني تو شوم چون رسي
    محو شود صورت من در لقا
  • در دل تو جمله منم سر به سر
    سوي دل خويش بيا مرحبا
  • کبر و تکبر بگذار و بگير
    در عوض کبر چنين کبريا
  • بنگر در غيب چه سان کيمياست
    کو ز کف خاک بسازد تو را
  • بس کنم اين گفتن و خامش کنم
    در خمشي به سخن جان فزا
  • زلف برافشان و در آن حلقه کش
    حلق دو صد حلقه رباينده را
  • کوزه پر از مي کن و در کاسه ريز
    خيز مزن خنبک و خم برگشا
  • خيز که از هر طرفي بانگ چنگ
    در فلک انداخت ندا و صدا
  • در سرم افکن مي و پابند کن
    تا نروم بيهده از جا به جا
  • مست کن اي ساقي و در کار کش
    اين بدن کافر بيگانه را
  • در بن خانه ست جهان تنگ و منگ
    زود برآييد به بام سرا
  • فاش مکن فاش تو اسرار عرش
    در سخني زاده ز تحت الثري
  • جلوه گه جمله بتان در شبست
    نشنود آن کس که بخفت الصلا
  • خاتم شاهيت در انگشت کرد
    تا که شوي حاکم و فرمانروا
  • هرگز نبيني در جهان مظلومتر زين عاشقان
    قولوا لاصحاب الحجي رفقا بارباب الهوي
  • در گوش من باد خوش مژده اي داد
    زان سرو آزاد قم فاسقنيها
  • مي گفت من خوش وي گفت مي چش
    ما در کشاکش قم فاسقنيها
  • امشب ز خود افزونيم در عشق دگرگونيم
    اين بار ببين چونيم اين بار مخسب امشب
  • از هجر تو پرهيزم در عشق تو برخيزم
    شمس الحق تبريزم اي دوست مخسب امشب
  • مرا در سايه ات اي کعبه جان
    به هر مسجد ز خورشيدست محراب
  • غلط گفتم که اندر مسجد ما
    برون در بود خورشيد بواب
  • ز مستي در هزاران چه فتاديم
    برون مان مي کشد عشقش به قلاب
  • خمش کن ختم کن اي دل چو ديدي
    که آن خوبي نمي گنجد در القاب
  • شب ما روز آن استارگان ست
    که درتابيد در ديدار امشب
  • اي در غم تو به سوز و يارب
    بگريسته آسمان همه شب
  • دام شب آمد جان هاي خلايق بربود
    چون دل مرغ در آن دام طپيدم همه شب
  • هله صدر و بدر عالم منشين مخسب امشب
    که براق بر در آمد فاذا فرغت فانصب
  • نفسي فلک نيايد دو هزار در گشايد
    چو امير خاص اقرا به دعا گشايد آن لب
  • در هوايت بي قرارم روز و شب
    سر ز پايت برندارم روز و شب
  • تا نيابم آن چه در مغز منست
    يک زماني سر نخارم روز و شب
  • نير اعظم بدان شد آفتاب
    کو در آتش خانه دارد بي لغوب
  • هم ز حق رستيم اول در جهان
    هم بدو وا مي رويم از انقلاب
  • بانگ ما همچون جرس در کاروان
    يا چو رعدي وقت سيران سحاب
  • خوش کمانچه مي کشد کان تير او
    در دل عشاق دارد اضطراب
  • شاه در شهرست بهر جغد من
    کي گذارم شهر و کي گيرم خراب
  • تا روز دلبر ما اندر برست چون دل
    دستش به مهر ما را در گردنست امشب
  • بگشاي دست دل را تا پاي عشق کوبد
    کان زار ترس ديده در مأمنست امشب
  • بر روي چون زر من اي بخت بوسه مي ده
    کاين زر گازديده در معدنست امشب
  • والله که خواب امشب بر من حرام باشد
    کاين جان چو مرغ آبي در کوثرست امشب
  • برخوردم از زمانه چو او خورد مر مرا
    در بحر عذب رفتم و وارستم از عذاب
  • درياي عشق را دل من ديد ناگهان
    از من بجست در وي و گفتا مرا بياب
  • در آتشي بدمي شعله ها برافزود
    بجز غبار نخيزد چو دردمي به تراب
  • بنگر آخر که بي قرار شدست
    چشم در چشم خانه چون سيماب
  • چشم در عين و غين افتادست
    کار بگذشت از سؤال و جواب
  • شير بگفت مر مرا نادره آهوي برو
    در پي من چه مي دوي تيز که بردرانمت
  • ني که تو شيرزاده اي در تن آهوي نهان
    من ز حجاب آهوي يک رهه بگذرانمت
  • بادست مرا زان سر اندر سر و در سبلت
    پرباد چرا نبود سرمست چنين دولت