167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان سنايي

  • خزبر اندامشان چو خار و خسک
    نوش در کامشان چو حنظل و سم
  • من يکي شاعر و دخيل و غريب
    راه عزلت گزيده در عالم
  • رفت او پيش و من شدم ز پسش
    در يکي کوچه خم اندر خم
  • هر دو خفتند مست و در راندند
    پيش من مست وار خر بکرم
  • خاک غزنين و بلخ و نيشابور
    وز در روم تا حد جيلم
  • به قلم چند گونه سحر حلال
    مي نمايد چو در ادب اسلم
  • نکته اصمعي و جاحظ و قيس
    هست در پيش لفظ او اخرم
  • کمر به دست تو آيد همي سليمان وار
    ترا طمع که در انگشت تو کند خاتم
  • پاک و بي عيبم و بيننده عيب همه خلقان
    در گذارنده و پوشنده عيب همگانم
  • بگذرانم ز صراط و برهانم ز عذابت
    در بهشت آرم و بر خوان نعيمت بنشانم
  • دانم که از بيت اللهي شيري بگو يا روبهي
    در حضرت شاهنشهي بوالقاسمي يا بوالحکم
  • شاهدان چون در خراباتند من زان آگهم
    زاهدان را جز بدانجا رهنمايي چون کنم
  • با نکورويان گبران بوده در ميخانه مست
    با سيه رويان دين زهد ريايي چون کنم
  • ظلام مشرق بر چهر روز مستولي
    سواد مغرب در طبع چرخ مستحکم
  • بگذري چونت ببينم خرامنده چو کبک
    باز کردار در آن لحظه ز شادي بپريم
  • خيره درديست چو در پاي ببينيم ترا
    از غم و رنج قدمهات بر آتش سپريم
  • چون خطا از سامري بينيم در هنگام کار
    غايت سستي بود گر جرم بر آزر نهيم
  • فتنه خويشيم هر يک در طريق عاشقي
    جامه مان گازر درد تاوانش بر زرگر نهيم
  • ماه اگر نيکو نتابد ابر در پيشش کشيم
    رهبر ار گمراه گردد سنگها رهبر نهيم
  • هرگز نبوده دفتر و دف در مصاف عشق
    تير اميد کي چو شهان بر دفک زنيم
  • دست حريف خوبتر آيد که در قمار
    شش پنج نقش ماست همين ما دو يک زنيم
  • طوفان عام تا چکند چون بسان سام
    خر پشته در سفينه نوح و ملک زنيم
  • خيز تا خود ز عقل باز کنيم
    در ميدان عشق باز کنيم
  • يوسف چاه را به دولت دوست
    در چه صد هزار باز کنيم
  • چنگ در فتراک اين معشوق عاشق کش زنيم
    پس لگام نيستي را بر سر فرسان کنيم