167906 مورد در 0.11 ثانیه یافت شد.

ديوان سنايي

  • ز ريگ و قطر مطر در شمر فزون آيد
    عيوب باطنم ار شايدي که بر شمرم
  • صدف شمار دم از ديده پر در رو غواص
    صدف شناس شناسد که سنگ بي گهرم
  • رفيق رفت به الهام در سفينه نوح
    ز هر غريق فرومانده من غريق ترم
  • «مگر» نشناختم اندر زمين دل به هوس
    نرست و عمر به آخر رسيد در «مگر»م
  • ز نور فطنت در ظلمت شب فطرت
    چو چشم اعما نوميد مانده از سحرم
  • بدين دو ژاژ مزخرف به پيش چشم خرد
    چو گنده پيري در دست بنده جلوه گرم
  • سپر ندارم در کف به دفع تير فلک
    چو ايمنم که طريق سداد مي سپرم
  • هميشه منتظرم هديه هدايت را
    وليک مهدي در مهد نيست منتظرم
  • عنايت ازلي هم عنان عقلم باد
    که از عنا برهاند به حشر در حشرم
  • با روي نهفتگان دل يک دم
    در پرده غيب عشقها بازم
  • کوفي و قريشي طبيعت را
    در بوته لطف و مهر بگدازم
  • بخ بخ اگر اين علم برافرازم
    در تفرقه سوي جمع پردازم
  • از راهبران عشق ره پسرم
    با پاک بران دو کون در بازم
  • بر فرش فنا به قعده ننشينم
    در باغ بقا چو سرو بگرازم
  • اين گنج که تو ختم من از هستي
    در بوته نيستيش بگدازم
  • ز بهر دو طامات و ژاژ و مزخرف
    همه ساله با خلق در شر و شورم
  • همي سام را هيز خوانم پس آن گه
    چو کاووس پيوسته در بند تورم
  • نه بهر ورع کم کنم ناحفاظي
    ورع چه که خود نيست در خرزه زورم
  • گر نخواندي «رحمة للعالمين » يزدان ترا
    در همه عالم که دانستي صمد را از صنم
  • «طرقوا» گويان همه در انتظارت سوختند
    آب از سر گذشت اي مهتر عالي همم
  • ندانم در عرب يک خانه کو را
    نبودست از براي دينت ماتم
  • تو آن مردي که در ميدان مردان
    تو داري پهلواني چون غشمشم
  • ترا در صومعه بود ار شفاعت
    بديدي تا به ساق عرش بلغم
  • شب ديجور شد ز روز جدا
    زان که بد صبح در ميانه حکم
  • چو دو خصم قوي که در پيکار
    صلح جويان جدا شوند از هم