167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان سنايي

  • پرده دار عشق دان اسم ملامت بر فقير
    پاسبان در شناس آن تلخ آب اندر بحار
  • گرد خود گردي همي چون گرد مرکز دايره
    اي پي ايني بسان خشک مغزان در دوار
  • پاس خود خود دار زيرا در بهار تر هوا
    پاسبانت را تره کوکست و ميوه کوکنار
  • هيزم ديگي که باشد شهپر روح القدس
    خانه آرايان شيطانرا در آن مطبخ چه کار
  • شد طبع جهان معتدل از تو که نيابي
    در شهر يکي ذات گرانجان و سبکبار
  • عقلي که ز داروت مدد يافت به تحقيق
    در تخته تقدير بخواند همه اسرار
  • آنها که يکي حبه ز حب تو بخوردند
    در دام اجل هيچ نگردند گرفتار
  • خواريم از آنست که زين شهرم ازيرا
    در بحر و صدف خوار بود لولو شهوار
  • در عافيت خير و سخا باد هميشه
    اسباب بقاي تو چو خيرات تو بسيار
  • تا کي از خانه هين ره صحرا
    تا کي از کعبه هين در خمار
  • حلقه در گوش چرخ و انجم کن
    تا دهندت به بندگي اقرار
  • گاهت اندر مزارعت فکند
    جرم کيوان چو خوک در شد يار
  • گاه مهرت نمايد از سر کين
    مر ترا در خيال زر عيار
  • عمر امسال و پار ضايع کرد
    هر که در بند يار ماند و ديار
  • برگذر زين جهان غرچه فريب
    در گذر زين رباط مردم خوار
  • بود بگذار زان که در ره فقر
    تن حصارست و بود قفل حصار
  • نشود در گشاده تا تو به دم
    بر نياري ز قفل و پره دمار
  • دعوي دل مکن که جز غم حق
    نبود در حريم دل ديار
  • زان که در قعر بحرالاالله
    لا نهنگي ست کفر و دين او بار
  • چه روي با کلاه بر منبر
    چه شوي با زکام در گلزار
  • آب حيوان چو شد گره در حلق
    زهر گشت ار چه بود نوش و گوار
  • کي درآيد فرشته تا نکني
    سگ ز در دور و صورت از ديوار
  • تا تو را يار دولتست نه اي
    در جهان خداي دولت يار
  • عقل در کوي عشق ره نبرد
    تو از آن کور چشم چشم مدار
  • گر نخواهي که بر تو خندد خلق
    نقد خوارزم در عراق ميار