167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان سنايي

  • در بلا چندي بماند صابر و شاکر شود
    داغ غيرت برنهد چون رغبتش با آن بود
  • در دبيرستان عشق از عاشقان آموز ادب
    تا ترا فردا ز عزت بهره مردان بود
  • از هوا منطق نيارد هرگز اندر راه دين
    بندگي را عقل بندد بر در فرمان بود
  • در تماشاي ره عشق نيابي تو درست
    تا ز نهمت چمنت کوه و بيابان نشود
  • اي سنايي نزني چنگ تو در پرده قرب
    تا به شمشير بلا جان تو قربان نشود
  • آن عنايت ازلي باشد در حق خواص
    ور نه هر بيهده بي فضل به ديوان نشود
  • هر کسي علم همي خواند ليکن يک تن
    چون جمال الحکما بحر در افشان نشود
  • تا بد و نيک جهان پيش تو يکسان نشود
    کفر در ديده انصاف تو پنهان نشود
  • تا تو در دايره فقر فرو ناري سر
    خانه حرص تو و آز تو ويران نشود
  • هر که در مصر شود يوسف چاهي نبود
    و آنکه بر طور شود موسي عمران نشود
  • دامن عشق نگهدار که در ديده عقل
    سرو آزاد تو جز خار مغيلان نشود
  • کم زن بد دل يک لخت به عذرا نزند
    عاشق مصلح در مصلحت جان نشود
  • خواجه گر مردي زين نکته برون آي و مپاي
    صوفي صافي در خدمت دهقان نشود
  • در سراپرده فقر آي و ز اوباش مترس
    سينه جاهل جز غارت شيطان نشود
  • چنگ در دامن مهر تو چگونه زند آنک
    مرو را خدمت تو قيد گريبان نشود
  • آنکه در درد بماندي ز بلاي شيطان
    هر کرا مجلس او آيت درمان نشود
  • باد بر درگه يزدانت قبول از پي آنک
    بنده بر هيچ دري چون در يزدان نشود
  • چو دل نهادي بر نور روز هم در وقت
    زمانه گويد خيز و نماز شام رسيد
  • چو باز در شب تاري خوشت ببايد خفت
    خروس گويد برجه که نور صبح دميد
  • قصه يوسف مصري همه در چاه کنيد
    ترک خندان لب من آمد هين راه کند
  • مي قباي آتشين دارد شما در بر کشيد
    شمع تاج آتشين دارد شما بر سر نهيد
  • در فريب آباد گيتي چند بايد داشت حرص
    چشمتان چون چشم نرگس دست چون دست چنار
  • از جهان نفس بگريزيد تا در کوي عقل
    آنچه غم بودست گردد مر شما را غمگسار
  • در جهان شاهان بسي بودند کز گردون ملک
    تيرشان پروين گسل بود و سنان جوزا فگار
  • و آن سياهي کز پي ناموس حق ناقوس زد
    در عرب بوالليل بود اندر قيامت بونهار