نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان سنايي
مطربان رايگان
در
رايگان آباد عشق
بي دل و دم چون سنايي چنگي و نايي شدند
دلق تا کوتاه تر کردند تاريکان خاک
روشنان آسمان
در
نزهت آرايي شدند
اي سنايي ز جسم و جان تا چند
برگذر زين دو بي نوا
در
بند
چکني بود خود که بود تو بود
که ترا
در
اميد و بيم افگند
تا بوي
در
نگارخانه کن
نرهي هرگز از بيوس و پسند
مقصد ما چو دوست پس
در
دين
ره چه هفتاد و دو چه هفتصد و اند
خر چنان شد که
در
گرفتن او
ساخت بايد ز زلف حور کمند
چند ازين لاف و بارنامه تو
در
چنين منزلي کثيف و نژند
در
ميان صدهزاران ني يکي ني بيش نيست
کز ميان او به حاصل شاکران شکر برند
در
ميان صد هزاران نحل جز يک نحل نيست
کز لعابش انگبين ناب جان پرور برند
ور همي گويي که من
در
آرزوي ايزدم
کو نشاني تا ترا باري سوي دلبر برند
کشتيي را پيش باد امروز
در
تازان کنند
کشتيي را باز از پيش بلا لنگر برند
مرد نابينا اگر
در
ره بساود با کسي
عيب دارند و ورا خصمان سوي داور برند
جوشها
در
سينه عشاق نيز از مهر تو
هر زماني تف وراي گنبد خضرا زند
راه بر عقل و عافيت بزند
ز آنچه او
در
ميان راه کند
گاه بيجاده را بطوع و بطبع
در
سر رنگ برگ کاه کند
بوي او کش عدم نبوييدي
گاهش از قهر
در
پناه کند
عشق را گه دلي نهد
در
بر
تا دل اندر برش سياه کند
گور با شرزه شير از عدلش
در
ميان شعر شناه کند
صعوه
در
چشم باز از امنش
از پي بيضه جايگاه کند
محترز باد ظلم از
در
او
تا چو نحل آرزوي شاه کند
دندانه کليد
در
دعويند ليک
همچون زبان قفل گه معني الکنند
چون
در
آن مصحف نظر کردم سراسر خط آن
رمزهاي مجلس محمدبن منصور بود
با «الم نشرح » چگويي مشکلي ماند ببند
با «فترضي » هيچ عاصي
در
مقام غم بود
خاک را
در
صدر جنت آبرويش جاه داد
آتش ابليس را از خاک او ماتم بود
صفحه قبل
1
...
2414
2415
2416
2417
2418
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن