167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان سنايي

  • چون ز خلق معنويت آن ديده بودم در زمان
    از پي تشريف ايشان مثنوي گفتم ثنا
  • جهان نديد مگر چرمه ترا در تک
    به هيچ مستقري سايه گستر آتش و آب
  • بر هر مژه چشمش بنبشته که: لا تعجل
    در هر شکن زلفش برخوانده که: لا تعجب
  • ورنه برو و بنگر از ديده روحاني
    در باغ جمال او زلف و زنخ و غبغب
  • کافر مژگانش از بت بر ساخت مرا قبله
    نازک لب او در تب بگداخت مرا قالب
  • گر عدل عمر خواهي آنک در او بنشين
    ور جود علي جويي اينک کف او اشرب
  • بر آخور او بادا دوبارگي عالم
    در دولت و پيروزي هم ادهم و اشهب
  • گفتم: آن زلف تو کي گيرم در دست بگفت:
    ادفع الدرهم خذمنه عناقيد رطب
  • خشک گردد ز تف صاعقه درياي محيط
    گر بدو در شود از آتش خشم تو لهب
  • چنبر دايره بگشايد در وقت از بيم
    گر زني بر نقط دايره مسمار غضب
  • ليک در مدح چنين خاک سرشتان از حرص
    عمر نا من قبل الفضة کالريح ذهب
  • فاجران را قصبي بر سر و توزي در بر
    شاعران از پي دراعه نيابند سلب
  • گردون چو روي عاشقان در لولو مکنون نهان
    گيتي چو روي دلبران پوشيده از عنبر سلب
  • روزي ده سياره بر کسب ضيارا
    در يوزه گر سايه پر کله ماست
  • آنجا که بود کوشش شطرنج تواضع
    در نطع جهان هر چه پياده ست شه ماست
  • هر عارضه کآيد ز خداوند بر ما
    در بندگي آنجا که آن عامه مه ماست
  • آنکس که ملوکان به غلاميش نيرزند
    در خدمت کمتر حشم بارگه ماست
  • چنو در بزرگان بزرگي که ديد
    چنو از عزيزان عزيزي کجاست
  • ترا ز ايزد پاک الهام صدق
    در اقوال و افعال يکسر عطاست
  • سه حرفست نامش که در مرتبت
    سه روحست آن نطق و حس و نماست
  • در اقليم ادراک احياي او
    خرد را و جان را رياست رياست
  • تو فوق همه عالماني به علم
    که اين فوق در علم بي منتهاست
  • خصال و جمال تو در چشم عقل
    همه صورت و سيرت مصطفاست
  • مرد هشيار در اين عهد کمست
    ور کسي هست بدين متهمست
  • زيرکان را ز در عالم و شاه
    وقت گرمست نه وقت کرمست