167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان سنايي

  • بس نباشد قيمت گوهر به رونقهاي درد
    در نيابد بخشش بوبکر حق اصطفا
  • اينهمه در زير سنگ آخر برآيد روزگار
    وينهمه بر بام زنگ آخر برآيد اين صدا
  • آشنا شو چون سنايي در مثال راه عشق
    تا شوي نزد بزرگان رازدار و آشنا
  • طوقداران الاهي از زبان ذوق و شوق
    عل را در شرع او خوانند غمخوار و کيا
  • گر دعاهاي تهي دستان بر آن در بگذرد
    باز گردد زاستان با آستين پر دعا
  • در حريم مصطفا بوبکروار اندر خرام
    تا سيه رويي جفا بيني و خوشخويي وفا
  • عارف زرگر که در دنيا چو عقل و آفتاب
    عارفست اندر احاطت زرگرست اندر عطا
  • مقتداي عالم آمد مقتدي در دين او
    من غلام مقتدي و خاکپاي مقتدا
  • قاضي مکرم که چون فوت صلات ايزدي
    هست در شرع کرم فوت صلاتش را قضا
  • روح او بر غيب واقف همچو لوح آسمان
    کاک او در شرع منصف همچو خط استوا
  • از تو بودم بآستانه خواجه عارف معرفت
    وز تو کردم در فرات نعمت او آشنا
  • هست کار من برو چونانکه وقتي پيش ازين
    دهخدايي گفت با غوري فضولي در نسا
  • آنم که برده ام علم علم در جهان
    بر گوشه ثريا از مرکز ثرا
  • در پاي ناکسان نپراکنده ام گهر
    از دست مهتران نپذيرفته ام عطا
  • آن گه به کام او نفسي بر نياورند
    در دوستي کجا بود اين قاعده روا
  • در فضل او کنند به هر موضعي حسد
    بر نقص او دهند ز هر جانبي رضا
  • چون جوهر سخا شد نزديک اهل بخل
    چون عنصري ز ظلمت در جنب صد ضيا
  • وگر نز بهر دينستي در اندر بنددي گردون
    وگر نز بهر شرعستي، کمر بگشايدي جوزا
  • در حسرت نسيم صباييم اي بسا
    کآرد صبا نسيم و نيارد نسيم ما
  • عالم چو منزلست و خلايق مسافرند
    در وي مزورست مقام و مقيم ما
  • در وصف اين زمانه ناپايدار شوم
    بشنو که مختصر مثلي زد حکيم ما
  • گفتا: زمانه ما را مانند دايه ايست
    بسته در و اميد رضيع و فطيم ما
  • اي در حکمست و اين دعوي که کردم راست بود
    گر نداري استوارم بگذرانم صد گوا
  • شکلهاشان در مخارج نقش نفس ناطقه
    ذاتهاشان بر منابر شرح شرع مصطفا
  • وين دگر گفتي: مرا حرف روي کن تا چنو
    در ميان حرفها بازار من گردد روا