167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان سنايي

  • ترا دهرست بدخواهي نشسته در کمين گاهي
    ز غداري به هر راهي بگسترده ترا دامي
  • آبروي عاشقان در خاکپايش تعبيه ست
    خاکپايش را ز بهر آب سر گردم همي
  • با سنايي و سنايي گشتم اندر عشق او
    باز در وصف دهانش پر درر گردم همي
  • بي ديده ز لطف تو بخواند
    در جان تو سوره نهاني
  • با قد تو کژ و کوژ در باغ
    چالاک و شان بوستاني
  • در راه تو هيچ دل نشد خوش
    تا جانش نگشت کارواني
  • اي در دو جهان ز تو رسيده
    آوازه کوس «لن تراني »
  • اي در دل و جان من نشسته
    يک جال دو جاي چون نشيني
  • بي روي تو عقل من نه خوبست
    در خاتم عقل من نگيني
  • گاه آن آمد بتا کاندر خرابي دم زني
    شور در ميراث خواران بني آدم زني
  • شه خوبان آفاقي به خوبي در جهان طاقي
    به لب درمان عشاقي به رخ خورشيد خرگاهي
  • با مايه جمالت نايد ز مهر شمعي
    در سايه سليمان نايد ز ديو شاهي
  • گرد سم سمندت بر گلشن سمايي
    در زلف جعد حوران مشکيست جايگاهي
  • حقا و ثم حقا آنگه که بزم سازي
    روح الامين نوازد در مجلست ملاهي
  • در جنب آبرويت آدم که بود؟ خاکي
    با قدر قد و مويت يوسف که بود چاهي
  • در ملک خوبرويي بس نادري وليکن
    نادرتر آنکه داري ملکي به بي کلاهي
  • برخي رويتان من اي رويتان چو ماهي
    وي جان بيدلان را در زلفتان پناهي
  • بوسه همي رفت چو باران ز لب
    در طرب و خنده و درهاي و هوي
  • در ذات لطيف تو حيران شده فکرتها
    بر علم قديم تو پيدا شده پنهانها
  • در سينه هر معني بفروخته آتشها
    بر ديده هر دعوي بر دوخته پيکانها
  • از نور در آن ايوان بفروخته انجمها
    وز آب برين مفرش بنگاشته الوانها
  • مشتاق تو از شوقت در کوي تو سرگردان
    از خلق جدا گشته خرسند به خلقانها
  • از رشته جانبازي بر دوخته دامنها
    در ماتم بي باکي بدريده گريبانها
  • از نفس جدا گشته در مجلس جانبازي
    بر تارک بي نقشي فرموده دل افشانها
  • گر در عطا بخشي آنک صدفش دلها
    ور تير بلا باري، اينک هدفش جانها