167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان سنايي

  • مرده دل بوده ايم در بندت
    از همه جان عليک عين الله
  • بند مادرزاد بايد همچو مرغابي به پاي
    طوق ايزد کرد بايد در عنق چون فاخته
  • تا به روي آب چون مرغابيان داني گذشت
    در هوا چون فاخته پري و بال آخته
  • در خيال عاشقان از زلف و رخ
    صورت حال و محال انگيخته
  • بادبان راز اگر مجروح گردد ز آه ما
    درپه اي از خامشي در بادبان راز ده
  • بنموده فلک مه نو و خود را
    در زير سياه ابر پوشيده
  • دستان دو دست تو به عيوق رسيده
    آوازه آواز تو در شهر فتاده
  • ابدال شکسته همه در راه تو توبه
    زهاد گرفته همه بر ياد تو باده
  • درد صافي درده اي ساقي درين مجلس همي
    تا زماني مي خوريم آسوده دل در ميکده
  • زان مي که چو از خم سفالين
    تحويل کند در آبگينه
  • حاجي به شعاع او به شب در
    تا مکه ببيند از مدينه
  • گر نفس تو در ره خداوند
    چون خوک و چو خرس شد سمينه
  • گر زان که شوي ز نصرت حق
    ماننده نوح در سفينه
  • باده را تا به باغ شايد برد
    آنچنان در شرابخانه منه
  • در هر آن خانه اي که مي نبود
    پاي اندر چنان ستانه منه
  • گر نخواهي که در تو پيچد غم
    رنج بر طبع شادمانه منه
  • رو به گله باز شو ايرا هنوز
    در خور پيوند سنايي نه اي
  • هر زمان بيني ز شور زلف او برخاسته
    در ميان عاشقان آوازه آواره اي
  • خورشيد نهان شود ز گردون
    چون تو به وثاق ما در آيي
  • ما را ز عشق کردي چو آسياي گردان
    خود همچو دانه گشتي در ناو آسيايي
  • گه در زمين دلها پنهان شوي چو پروين
    گاه از سپهر جانها چون ماه نو برآيي
  • خورشيدوار کردي چون ذره هاي عقلي
    دلهاي عاشقان را در پرده هوايي
  • اي يافته جمالت در جلوه نخستين
    منشور حسن و تمکين از خلعت خدايي
  • گويي مرا بجويي آخر کجا بجويم
    در گرد گوي ارضي يا حلقه سمايي
  • اي تافته کمالت از چار سوي ارکان
    پنهان ز هر دو عالم در صدر پارسايي